محبت بی اندازه خداوندنمونه

فصل اول

«گنج پنهان شده در زمین»

اولین بخش، ارایه مثلی از عیسی مسیح تحت عنوان «گنج پنهان شده در زمین» است که در متی ۱۳: ۴۴ آمده است.

این مثل، داستانی ساده در مورد امور آشنا، عادی و زمینی است. عیسی از مثالهایی استفاده میکرد که برای شنوندگان سخنانش کاملا آشنا بود. ولی هدف مثل این است که حقایق نادیدنی، ابدی و روحانی را مکشوف سازد. به این ترتیب صحنه و داستان آشنا برای شنوندگان مبدل به آیینه ای میشود که حقایق نادیدنی و ناآشنای روحانی را منعکس میسازد.

عیسی با استفاده از روش یک معلم خوب از معلومات شروع میکند و به مجهولات میرسد. از موضوعاتی شروع میکند که برای شنوندگان سخنانش آشناست و به این ترتیب آنها را به طرف موضوعاتی میبرد که برای آنها ناآشناست. وقتی هر یک از مثلهای عیسی را میخوانیم، باید از خود بپرسیم که «مقاصد روحانی مسیح از بیان این مثل چیست؟» اجازه بفرمایید اول به مثل گنج پنهان شده در زمین نگاهی بیندازیم و بعد من تفسیر خود را از این مثل بیان خواهم کرد.

«پادشاهی آسمان همچون گنجی است پنهان در دل زمین که شخصی آن را مییابد، سپس دوباره پنهانش میکند و از شادمانی میرود و آنچه دارد، میفروشد و آن زمین را میخرد». (متی 13: 44)

موضوع ساده است. این داستان چه حقایق روحانی ای را مکشوف میسازد؟ من تفسیر خود را که با اصول کتاب مقدس مطابقت دارد بیان خواهم کرد. البته قصد ندارم بگویم که این مثل را نمیتوان به گونه دیگری تفسیر کرد ولی تفسیر من بشرح زیر است.

مردی که گنج را یافت «عیسی» است. منظور از زمین هم «جهان» است. چون این امر در متی ۱۳ : ۳۸ در مثل دیگری هم بیان شده و این اصلی است که در تمام هفت مثل موجود در باب سیزدهم انجیل متی مشترک است. پس گنج چیست؟ منظور از گنج، «ایماندارانی است که در جهان حضور دارند». پس بطور خلاصه باید گفت که مرد مذکور در مثل «عیسی» است و زمین همان «جهان» است و گنج هم عبارتست از «قوم خدا در جهان».

وقتی مرد مذکور متوجه شد در زمین، گنج وجود دارد، کار بسیار عاقلانه ای انجام داد. بلافاصله نرفت موضوع وجود گنج را به همه بگوید. در واقع مثل میگوید که این شخص گنج را مخفی کرد؛ چون میدانست اگر مردم از موضوع آگاه شوند، رقابت شدیدی برای خرید زمین بوجود خواهد آمد. گنج را مخفی کرد و تصمیم گرفت کل زمین را خریداری نماید. به خاطر داشته باشید که این مرد خواستار زمین نبود بلکه فقط گنج را میخواست ولی چون دید واقع بینانه ای داشت میدانست که اگر بخواهد گنج را به دست آورد، مجبور است بهای خرید تمام زمین را بپردازد. ولی قیمت زمین برای او خیلی زیاد بود. در واقع مجبور شد تمام دارایی خودش را بفروشد تا زمین را بخرد ولی اینکار را با شادی انجام داد چون میدانست که آن گنج چقدر گرانبهاست.

میتوانید تصور کنید که همسایگان چقدر از عمل او تعجب نمودند؟ شاید مردم میپرسیدند که «این مرد، زمین را برای چه میخواهد؟ این زمین بدرد هیچ کاری نمیخورد. از نظر مالی ارزشی ندارد. برای کشت و کار هم مناسب نیست. فقط در آن خار میروید. چرا این مرد برای چنین زمینی چنین بهایی پرداخت».

همانطور که ملاحظه میفرمایید مردم نمیدانستند در زمین گنج وجود دارد. تنها شخصی که از وجود گنج آگاهی داشت، عیسی بود. به همین دلیل بهای خرید تمام جهان را پرداخت فرمود تا گنجی را که در این زمین وجود دارد به دست آورد. این گنج عبارتست از «قوم خدا یعنی ایمانداران».

اجازه بفرمایید به آیه بسیار آشنای دیگری از عهد جدید اشاره نماییم:

«زیرا خدا جهان را آنقدر محبت کرد که پسر یگانۀ خود را داد تا هرکه به او ایمان آَوَرد هلاک نگردد، بلکه حیات جاویدان یابد». (یوحنا 3: 16)

پس خدا جهان را محبت نمود و پسر خود را فدا ساخت تا جهان را نجات بخشد. ولی آنچه خدا از جهان دریافت میکند عبارتست از «هر که». «هر که به او ایمان بیاورد هلاک نگردد». مجموع تمام این افراد که ایمان میآورند گنج پنهان شده در زمین است که مسیح برای خریدن آن جان خود را فدا ساخت. مسیح جهان را به خاطر همین افراد نجات بخشید.

در تیتوس ۲: ۱۴ مشاهده میکنیم که همین حقیقت مجددا ذکر میگردد. این قسمت از کلام خدا در مورد عیسی مسیح چنین میفرماید:

«او خود را فدای ما ساخت تا از هر شرارت رهاییمان بخشد و قومی برای خود طاهر سازد که ازآِن خودش باشند و غیور برای کار نیکو».

این است گنج مسیح که عبارتست از قومی که فقط به مسیح تعلق دارند و مسیح آنها را از جهان رهایی داده و از شرارت آزاد ساخته و پاک نموده و مشتاق نیکوکاری گردانیده است و این کار به بهای فدا ساختن زندگی خودش یعنی آنچه داشت و آنچه بود، تمام شد. مسیح جان خود را فدا ساخت. خودش را فدا کرد تا بخاطر گنج یعنی نجات یافتگان، زمین را خریداری نماید.

در مورد این گنجی که در زمین وجود دارد، استدلال دیگری نیز وجود دارد. مسیح زمین را خریداری کرده است ولی آن را به خادمینش یعنی خادمین انجیل سپرده تا گنج را مجددا کشف نمایند. بنابراین کار زیادی باید انجام بگیرد. مقصود این است که باید بگردیم و گنج را پیدا کنیم و زمین را بکنیم تا گنج را از آن خارج نماییم. این گنج مدتهای مدیدی زیر خاک مانده است و زنگ زده، کثیف و پوسیده شده است و لازم است وقت زیادی برای پاک کردن آن صرف شود.

عیسی خودش کار پاک کردن گنج را انجام نمیدهد. می خواهد خادمینش در این جهان، گنج را پیدا کنند و با رنج و زحمت آن را از زمین بیرون بیاورند. باور بفرمایید که آوردن مردم به حضور خداوند و موعظه کردن انجیل برای آنها کار مشکلی است و به سختی بیرون آوردن گنج از زمین میباشد ولی اینکار بر عهده خادمین انجیل قرار دارد. من یکی از خادمین بسیاری هستم که خدا در این جهان دارد. هدف خدمت من این است که این گنج را از زمین بیرون بیاورم، پاک کنم و برای خداوند آن را آماده بسازم.

این همان حقیقتی است که پولس در کولسیان ۱: ۲۸-۲۹ در مورد خدمت خود بیان میدارد:

28«ما او را وعظ میکنیم، و هر کس را هشدار میدهیم و با کمال حکمت می آموزیم، تا همه را کامل در مسیح حاضر سازیم.29از این روست که من زحمت میکشم و با نیروی او که در من نیرومندانه عمل میکند، به مجاهده مشغولم».

کسی که ما اعلام مینماییم، عیسی است. کل هدف خدمت من اعلام کردن عیسی است. پولس نیز راضی نبود هیچ یک از قوم خدا را در سطحی پایینتر از استعدادشان رها کند. به همین دلیل بسیار تلاش کرد.

توجه بفرمایید که تمام کلمات زیر بر فعالیت دلالت میکنند: «زحمت میکشم.... مجاهده ... نیروی او ... در من نیرومندانه کار میکند». هدف و مسیر کل تمام این فعالیت چیست؟ این است که پولس گنج را از زمین در بیاورد، پاک بسازد و آماده تقدیم به مسیح سازد که جان داد و با فدا ساختن جان خود زمین را خرید.

ما چگونه این کارها را انجام میدهیم؟ پولس میفرماید: «همه را آگاه میسازیم و تعلیم میدهیم». هدف ما این است که همه را کامل در مسیح حاضر سازیم. ولی میخواهم یادآوری کنم که چه بهایی برای خرید زمین و گنجی که در آن است، پرداخت گردید. این بها عبارت بود از تمام دارایی مسیح. مسیح از هیچ چیز دریغ نکرد. محبت او بی اندازه بود. مسیح با شادی این فداکاری را کرد چون این گنج را بیاندازه دوست داشت.