غزل غزلها 10:5-16
غزل غزلها 10:5-16 Persian Old Version (POV-FAS)
محبوب من سفید و سرخفام است، و برهزارها افراشته شده است. سر او طلای خالص است و زلفهایش به هم پیچیده و مانندغراب سیاه فام است. چشمانش کبوتران نزدنهرهای آب است، با شیر شسته شده و درچشمخانه خود نشسته. رخسارهایش مثل باغچه بلسان و پشته های ریاحین میباشد. لبهایش سوسنها است که از آنها مر صافی می چکد. دستهایش حلقه های طلاست که به زبرجد منقش باشد و بر او عاج شفاف است که به یاقوت زرد مرصع بود. ساقهایش ستونهای مرمر بر پایه های زر ناب موسس شده، سیمایش مثل لبنان و مانند سروهای آزاد برگزیده است. دهان او بسیار شیرین و تمام او مرغوبترین است. این است محبوب من و این است یار منای دختران اورشلیم.
غزل غزلها 10:5-16 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
محبوب من سفیدرو و زیباست. او در میان ده هزار همتایی ندارد. سر او با موهای مواج سیاه رنگش، با ارزشتر از طلای ناب است. چشمانش به لطافت کبوترانی است که کنار نهرهای آب نشستهاند و گویی خود را در شیر شستهاند. گونههایش مانند گلزارها، معطر هستند. لبانش مثل سوسنهایی است که از آنها عطر مُر میچکد. دستهایش همچون طلایی است که با یاقوت آراسته شده باشند. پیکرش عاج شفاف گوهرنشان است. ساقهایش چون ستونهای مرمر است که در پایههای طلایی نشانده شده باشند. سیمای او همچون سروهای لبنان بیهمتاست. دهانش شیرین است و وجودش دوست داشتنی. ای دختران اورشلیم، این است محبوب و یار من.
غزل غزلها 10:5-16 مژده برای عصر جدید (TPV)
محبوب من زیبا و قوی است و در بین ده هزار جوان ممتاز میباشد. چهره او درخشان و برنزی میباشد موهایش پُرچین و شکن و سیاه مثل کلاغ میباشد. چشمانش به زیبایی کبوترانی است که در کنار چشمه آب نشسته و گویی خود را در شیر شستهاند. گونههایش مانند باغچهای است پُر از گُلهای خوشبو و معطر. لبانش همچون سوسنهایی است که از آنها عطر مُر میچکد. دستهای خوشتراش او مانند میلهٔ طلایی است که با جواهر آراسته شده باشد. پیکرش همچون عاج شفافی است که با یاقوت مزیّن شده باشد. ساقهایش مانند ستونهای مرمرند که بر پایههایی از طلای ناب قرار داشته باشند. چهرهاش همانند سروهای آزاد لبنان بینظیر است. کلام او شیرین و همهچیزش زیبا و دلکش است. ای دختران اورشلیم، دلدار من اینهمه برتری دارد.
غزل غزلها 10:5-16 هزارۀ نو (NMV)
دلدادۀ من سرخفام است و درخشان، و برجسته در میان دهها هزار! سرش از طلای ناب، زُلفانش تابدار، به سیاهی کلاغ! چشمانش کبوتران را مانَد نزد نهرهای آب؛ تن به شیر شسته، برنشانده همچون نگین. گونههایش همچون باغچهای است خوشبو و مُشکفِشان؛ لبانش همچو سوسنها، مُر از آنها چِکان! دستانش ساقههای زرّین، مُزیَّن به یَشم! تَنَش عاجِ صیقلی، آراسته به یاقوتِ کبود! ساقهایش ستونهای مرمرین، بنا شده بر پایههای طلای ناب! سیمایش همچون لبنان، بیهمتا چون سروِ آزاد. دهانش بس شیرین، و او بهتمامی دلانگیز! این است دلدادۀ من، ای دختران اورشلیم، این است یارِ من!