غزل غزلها 10:5-16
غزل غزلها 10:5-16 NMV
دلدادۀ من سرخفام است و درخشان، و برجسته در میان دهها هزار! سرش از طلای ناب، زُلفانش تابدار، به سیاهی کلاغ! چشمانش کبوتران را مانَد نزد نهرهای آب؛ تن به شیر شسته، برنشانده همچون نگین. گونههایش همچون باغچهای است خوشبو و مُشکفِشان؛ لبانش همچو سوسنها، مُر از آنها چِکان! دستانش ساقههای زرّین، مُزیَّن به یَشم! تَنَش عاجِ صیقلی، آراسته به یاقوتِ کبود! ساقهایش ستونهای مرمرین، بنا شده بر پایههای طلای ناب! سیمایش همچون لبنان، بیهمتا چون سروِ آزاد. دهانش بس شیرین، و او بهتمامی دلانگیز! این است دلدادۀ من، ای دختران اورشلیم، این است یارِ من!