روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و میخواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.» گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.» پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!» در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود. ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو میکردند. هر که این سخنان را میشنید، در دل خود میاندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود. آنگاه پدر او، زکریا، از روحالقدس پر شد و چنین نبوّت کرد: «متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است. او برای ما شاخِ نجاتی در خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است، چنانکه از دیرباز به زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که ما را از دست دشمنان و همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد، تا بر پدرانمان رحمت بنماید و عهد مقدّس خویش به یاد آورَد؛ همان سوگندی را که برای پدرمان ابراهیم یاد کرد که ما را از دست دشمن رهایی بخشد و یاریمان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم، در حضورش، با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر. و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد؛ زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی، و به قوم او این معرفت را عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات میبخشد. زیرا خدای ما را دلی است پر زِ رحمت، وَز همین رو، آفتاب تابان از عرش برین بر ما طلوع خواهد کرد تا کسانی را که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح و سلامت هدایت فرماید.» و امّا آن کودک رشد میکرد و در روح، نیرومند میشد، و تا روز ظهور آشکارش بر قوم اسرائیل، در بیابان به سر میبرد.
Read لوقا 1
بشنويد لوقا 1
به اشتراک گذاشتن
مقایسهٔ همهٔ ترجمهها: لوقا 59:1-80
آیات را ذخیره کنید، آفلاین بخوانید، کلیپ های آموزشی را تماشا کنید و موارد دیگر!
YouVersion از کوکی ها برای شخصی سازی تجربه شما استفاده می کند. با استفاده از وب سایت ما، استفاده ما از کوکی ها را همانطور که در خط مشی رازداریتوضیح داده شده است، می پذیرید
خانه
كتابمقدس
برنامههای مطالعه
ویدیوها