لوقا 59:1-80
لوقا 59:1-80 Persian Old Version (POV-FAS)
و واقع شد در روزهشتم چون برای ختنه طفل آمدند، که نام پدرش زکریا را بر او مینهادند. اما مادرش ملتفت شده، گفت: «نی بلکه به یحیی نامیده میشود.» به وی گفتند: «از قبیله تو هیچکس این اسم راندارد.» پس به پدرش اشاره کردند که «او را چه نام خواهی نهاد؟» او تختهای خواسته بنوشت که «نام او یحیی است» و همه متعجب شدند. در ساعت، دهان و زبان او باز گشته، به حمدخدا متکلم شد. پس بر تمامی همسایگان ایشان، خوف مستولی گشت و جمیع این وقایع در همه کوهستان یهودیه شهرت یافت. و هرکه شنید، در خاطر خود تفکر نموده، گفت: «این چه نوع طفل خواهد بود؟» و دست خداوند با وی می بود. و پدرش زکریا از روحالقدس پر شده نبوت نموده، گفت: «خداوند خدای اسرائیل متبارک باد، زیرا از قوم خود تفقد نموده، برای ایشان فدایی قرار داد. و شاخ نجاتی برای مابرافراشت، در خانه بنده خود داود. چنانچه به زبان مقدسین گفت که از بدو عالم انبیای اومی بودند، رهایی از دشمنان ما و از دست آنانی که از ما نفرت دارند، تا رحمت را برپدران ما بهجا آرد و عهد مقدس خود را تذکرفرماید. سوگندی که برای پدر ما ابراهیم یادکرد، که ما را فیض عطا فرماید، تا از دست دشمنان خود رهایی یافته، او را بیخوف عبادت کنیم. در حضور او به قدوسیت و عدالت، درتمامی روزهای عمر خود. و توای طفل نبی حضرت اعلی خوانده خواهی شد، زیرا پیش روی خداوند خواهی خرامید، تا طرق او را مهیاسازی، تا قوم او را معرفت نجات دهی، درآمرزش گناهان ایشان. به احشای رحمت خدای ما که به آن سپیده از عالم اعلی از ما تفقدنمود، تا ساکنان در ظلمت و ظل موت را نوردهد. و پایهای ما را به طریق سلامتی هدایت نماید.» پس طفل نمو کرده، در روح قوی میگشت. و تا روز ظهور خود برای اسرائیل، دربیابان بسر میبرد.
لوقا 59:1-80 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
چون نوزاد هشت روزه شد، تمام بستگان و دوستانشان برای مراسم ختنه گرد آمدند و قصد داشتند نام پدرش، زکریا را بر او بگذارند. اما الیزابت نپذیرفت و گفت: «نام او یحیی خواهد بود.» گفتند: «اما در خانواده تو، کسی چنین نامی نداشته است.» پس با اشاره، از پدر نوزاد پرسیدند که میخواهد نام او را چه بگذارد. زکریا با اشاره، تختهای خواست و در برابر چشمان حیرتزدهٔ همه نوشت: «نامش یحیی است!» در همان لحظه زبانش باز شد و قدرت سخن گفتن را بازیافت و به شکرگزاری خدا پرداخت. همسایگان با دیدن تمام این وقایع بسیار متعجب شدند، و خبر این ماجرا در سراسر کوهستان یهودیه پخش شد. هر که این خبر را میشنید، به فکر فرو میرفت و از خود میپرسید: «این طفل، در آینده چه خواهد شد؟»، زیرا همه میدیدند که او مورد توجه خاص خداوند قرار دارد. آنگاه پدرش زکریا، از روحالقدس پر شد و نبوّت کرده، چنین گفت: «خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد، زیرا به یاری قوم خود شتافته و ایشان را رهایی بخشیده است. او بهزودی برای ما نجاتدهندهای قدرتمند از نسل داوود خواهد فرستاد؛ چنانکه از دیرباز، از زبان انبیای مقدّس خود وعده میداد که شخصی را خواهد فرستاد تا ما را از چنگ دشمنانمان و از دست همه آنانی که از ما نفرت دارند، رهایی بخشد. «او نسبت به نیاکان ما، رحیم و مهربان بوده است. بله، او عهد و پیمان مقدّس خود را به یاد آورده است، همان عهدی را که با سوگند با جدّ ما، ابراهیم بست، که ما را از دست دشمنانمان رهایی بخشد تا بتوانیم بدون ترس و واهمه او را عبادت کنیم و تمام روزهای عمر خود را در حضور او با پاکی و عدالت بگذرانیم. «و تو ای فرزند من، نبی خدای متعال نامیده خواهی شد، زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه او را آماده نمایی، و قوم او را آگاه سازی که با آمرزش گناهانشان نجات خواهند یافت. اینها، همه به سبب رحمت و شفقت بیپایان خدای ماست. بهزودی سپیده صبح از افق آسمان بر ما طلوع خواهد کرد تا بر کسانی که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکن هستند، بتابد و همهٔ ما را به سوی آرامش و صلح و صفا هدایت نماید.» آن کودک رشد میکرد و در روح، نیرومند میشد. او در بیابانها به سر میبُرد، تا روزی فرا رسید که میبایست خدمت خود را بهطور علنی در میان قوم اسرائیل آغاز کند.
لوقا 59:1-80 مژده برای عصر جدید (TPV)
پس از یک هفته آمدند تا نوزاد را ختنه نمایند و در نظر داشتند نام پدرش زكریا را بر او بگذارند. امّا مادرش گفت: «خیر، نام او باید یحیی باشد.» آنها گفتند: «امّا در خاندان تو هیچکس چنین نامی ندارد.» و با اشاره از پدرش پرسیدند كه تصمیم او دربارهٔ نام طفل چیست. او تختهای خواست و در برابر تعجّب همگی نوشت: «نام او یحیی است.» ناگهان زبانش باز شد و به ستایش خدا پرداخت. تمام همسایگان ترسیدند و كلّیهٔ این اخبار در سرتاسر كوهستان یهودیه انتشار یافت. همهٔ کسانیکه این موضوع را میشنیدند دربارهٔ آن فكر میکردند و میگفتند: «این كودک چه خواهد شد؟ در واقع دست خداوند با اوست.» پدر او زكریا، از روحالقدس پُر شد و چنین نبوّت كرد: «خداوند، خدای اسرائیل را سپاس باد. زیرا به یاری قوم خود آمده و آنان را رهایی داده است. از خاندان بندهٔ خود داوود، رهانندهٔ نیرومندی بر افراشته است. او از قدیم از زبان انبیای مقدّس خود وعده داد كه ما را از دست دشمنانمان رهایی بخشد و از دست همهٔ کسانیکه از ما نفرت دارند، آزاد سازد و با نیاکان ما به رحمت رفتار نماید و پیمان مقدّس خود را بهخاطر آورد. برای پدر ما ابراهیم سوگند یاد كرد كه ما را از دست دشمنان نجات دهد و عنایت فرماید كه او را بدون ترس با پاكی و نیكی تا زندهایم، عبادت نماییم. و تو، ای فرزند، نبیِ خدای متعال نامیده خواهی شد، زیرا جلوی قدمهای خداوند خواهی رفت تا راه او را آماده سازی و به قوم او خبر دهی كه با آمرزش گناهانشان رستگار میشوند، زیرا از رحمت و دلسوزی خدای ماست كه خورشید صبحگاهی از آسمان بر ما طلوع خواهد كرد تا بر کسانیکه در تاریكی و در سایهٔ مرگ به سر میبرند بتابد و قدمهای ما را به راه صلح و سلامتی هدایت فرماید.» و امّا طفل بزرگ میشد و در روح قوی میگشت و تا روزی كه علناً به قوم اسرائیل ظاهر شد در بیابان به سر میبرد.
لوقا 59:1-80 هزارۀ نو (NMV)
روز هشتم، برای آیینِ ختنۀ نوزاد آمدند و میخواستند نام پدرش زکریا را بر او بگذارند. امّا مادر نوزاد گفت: «نه! نام او باید یحیی باشد.» گفتند: «از خویشان تو کسی چنین نامی نداشته است.» پس با اشاره، نظر پدر نوزاد را دربارۀ نام فرزندش جویا شدند. زکریا لوحی خواست، و در برابر حیرت همگان نوشت: «نام او یحیی است!» در دم، زبانش باز شد و دهان به ستایش خدا گشود. ترس بر همۀ همسایگان مستولی گشت و مردم در سرتاسر کوهستان یهودیه در این باره گفتگو میکردند. هر که این سخنان را میشنید، در دل خود میاندیشید که: «این کودک چگونه کسی خواهد شد؟» زیرا دست خداوند همراه او بود. آنگاه پدر او، زکریا، از روحالقدس پر شد و چنین نبوّت کرد: «متبارک باد خداوند، خدای اسرائیل، زیرا به یاری قوم خویش آمده و ایشان را رهایی بخشیده است. او برای ما شاخِ نجاتی در خاندان خادمش داوود، بر پای داشته است، چنانکه از دیرباز به زبان پیامبران مقدّس خود وعده فرموده بود که ما را از دست دشمنان و همۀ کسانی که از ما نفرت دارند، نجات بخشد، تا بر پدرانمان رحمت بنماید و عهد مقدّس خویش به یاد آورَد؛ همان سوگندی را که برای پدرمان ابراهیم یاد کرد که ما را از دست دشمن رهایی بخشد و یاریمان دهد که او را بی هیچ واهمه عبادت کنیم، در حضورش، با قدّوسیت و پارسایی، همۀ ایام عمر. و تو، ای فرزندم، پیامبر خدای متعال خوانده خواهی شد؛ زیرا پیشاپیش خداوند حرکت خواهی کرد تا راه را برای او آماده سازی، و به قوم او این معرفت را عطا کنی که با آمرزیدن گناهانشان، ایشان را نجات میبخشد. زیرا خدای ما را دلی است پر زِ رحمت، وَز همین رو، آفتاب تابان از عرش برین بر ما طلوع خواهد کرد تا کسانی را که در تاریکی و سایۀ مرگ ساکنند، روشنایی بخشد، و گامهای ما را در مسیر صلح و سلامت هدایت فرماید.» و امّا آن کودک رشد میکرد و در روح، نیرومند میشد، و تا روز ظهور آشکارش بر قوم اسرائیل، در بیابان به سر میبرد.