غزل غزلها 1:5-9
غزل غزلها 1:5-9 هزارۀ نو (NMV)
من به باغ خویش درآمدهام، ای خواهرم و ای عروسم! مُر خود را گرد آوردهام، با عطر خویش؛ شانۀ عسل خود را خوردهام، با عسل خویش؛ شرابِ خود را نوشیدهام، با شیر خویش. بخورید و بیاشامید، ای دوستان! سرمستِ عشق گردید، ای دلدادگان! من خوابیده بودم، اما دلم بیدار بود. هان دلدادهام بر در زد و گفت: «در بر من بگشا، ای خواهرم، ای نازنینم! ای کبوتر من، ای گُلِ بیخارم! زیرا سَرم از شبنم خیس است و موهایَم از قطرات شب، مرطوب!» جامه از تن برکندهام، آیا باز بر تن کنم؟ پاهای خویش شستهام، آیا باز چرکین کنم؟ دلدادۀ من دست خویش از روزنه به درون آورد، و تمامی وجودم از برایش به حرکت آمد. برخاستم تا در بر دلدادهام بگشایم؛ از دستم مُر بر دستگیرۀ در چِکید، و از انگشتانم مُرِ مایع. پس در به روی دلدادۀ خویش گشودم، اما دلدادهام برگشته و رفته بود! چون او سخن میگفت، جان از من به در شده بود! پس او را جُستم، اما نیافتم! او را خواندم، اما پاسخی نگفت! قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛ آنان مرا زدند و مجروح ساختند؛ دیدبانانِ حصارها رویبَند از من برگرفتند! ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم: اگر دلدادۀ مرا یافتید، او را بگویید که من بیمار عشقم! ای دلرباترینِ زنان، دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه برتری است؟ دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه فضیلت است، که اینچنین ما را قسم میدهی؟
غزل غزلها 1:5-9 Persian Old Version (POV-FAS)
ای خواهر و عروس من، به باغ خود آمدم. مر خود را با عطرهایم چیدم. شانه عسل خود را با عسل خویش خوردم. شراب خود را باشیر خویش نوشیدم.ای دوستان بخورید وای یاران بنوشید و به سیری بیاشامید. من در خواب هستم اما دلم بیدار است. آوازمحبوب من است که در را میکوبد (و میگوید): «از برای من باز کنای خواهر من! ای محبوبه من وکبوترم وای کامله من! زیرا که سر من از شبنم و زلفهایم از ترشحات شب پر است.» رخت خودرا کندم چگونه آن را بپوشم؟ پایهای خود راشستم چگونه آنها را چرکین نمایم؟ محبوب من دست خویش را از سوراخ در داخل ساخت واحشایم برای وی به جنبش آمد. من برخاستم تادر را به جهت محبوب خود باز کنم، و از دستم مرو از انگشتهایم مر صافی بر دسته قفل بچکید. به جهت محبوب خود باز کردم اما محبوبم روگردانیده، رفته بود. چون او سخن میگفت جان از من بدر شده بود. او را جستجو کردم و نیافتم اورا خواندم و جوابم نداد. کشیکچیانی که در شهرگردش میکنند مرا یافتند، بزدند و مجروح ساختند. دیده بانهای حصارها برقع مرا از من گرفتند. ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم که اگر محبوب مرا بیابید وی را گویید که من مریض عشق هستم. ای زیباترین زنان، محبوب تو از سایرمحبوبان چه برتری دارد و محبوب تو را بر سایرمحبوبان چه فضیلت است که ما را چنین قسم میدهی؟
غزل غزلها 1:5-9 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
ای محبوبهٔ من وای عروس من، من به باغ خود آمدهام! مُر و عطرهایم را جمع میکنم، عسل خود را میخورم و شیر و شرابم را مینوشم. ای دوستان بخورید و بنوشید و از عشق سرمست و سرشار شوید. میخوابم، اما دلم آرام ندارد. صدای محبوبم را میشنوم که بر در کوبیده، میگوید: «باز کن ای محبوبهٔ من و ای دلدار من، ای کبوتر من که در تو عیبی نیست. سرم از ژالهٔ شبانگاهی خیس شده و شبنم بر موهایم نشسته است.» ولی من لباسم را از تن درآوردهام، چگونه میتوانم دوباره آن را بپوشم؟ پاهایم را شستهام، چگونه میتوانم آنها را دوباره کثیف کنم؟ محبوبم دستش را از سوراخ در داخل کرده و میکوشد در را باز کند. دلم برای او به شدت میتپد. برمیخیزم تا در را به روی او بگشایم. وقتی دست بر قفل مینهم، انگشتانم به عطر مُر آغشته میگردد. در را برای محبوبم باز میکنم، ولی او رفته است. چقدر دلم میخواهد باز صدایش را بشنوم! دنبالش میگردم، اما او را در هیچ جا نمییابم. صدایش میکنم، ولی جوابی نمیشنوم. شبگردهای شهر مرا مییابند و میزنند و مجروحم میکنند. نگهبانان حصار ردای مرا از من میگیرند. ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم که اگر محبوب مرا یافتید به او بگویید که من از عشق او بیمارم. ای زیباترین زنان، مگر محبوب تو چه برتری بر دیگران دارد که ما را اینچنین قسم میدهی؟
غزل غزلها 1:5-9 مژده برای عصر جدید (TPV)
ای دلبر من و ای عروس من، من به باغ خود آمدهام. مُر و ادویهجاتم را میچینم. عسل و شانهٔ عسل خود را میخورم و شراب و شیر خود را مینوشم. ای دلدادگان بنوشید و از مستی عشق سرمست شوید. من خواب هستم، امّا دلم بیدار است. در عالم خواب صدای محبوبم را میشنوم که در میزند و میگوید: «در را بازکن ای عزیز من، ای عشق من، ای کبوتر من و ای آنکه در جمال و زیبایی کامل هستی، زیرا سرم از شبنم سحرگاهی و حلقههای مویم از نمنم باران شب، تَر است.» لباسم را از تن بیرون کردم، چگونه میتوانم آن را دوباره بپوشم؟ پاهایم را شستم، چطور میتوانم آنها را دوباره کثیف نمایم؟ محبوبم دست خود را از سوراخ در داخل کرد. تمام وجودم به لرزه درآمد. برخاستم تا در را برایش باز کنم. دستانم به مُر آغشته بود. از انگشتانم مُر میچکید، هنگامیکه قفل را به دست گرفتم. امّا وقتی در را بازکردم، محبوبم رفته بود. چقدر دلم میخواست که صدایش را بشنوم. به جستجویش رفتم، امّا او را نیافتم. صدایش کردم، ولی جواب نداد. پاسبانان شب مرا یافتند، مرا زدند و زخمی کردند. نگهبانان دیوارهای شهر، قبای مرا ربودند. ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم که اگر محبوب مرا یافتید، به او بگویید که من بیمار عشق او هستم. ای زیباترین خوبرویان، محبوب تو بر مردان دیگر چه برتری و فضیلتی دارد که ما را این چنین قسم میدهی؟
غزل غزلها 1:5-9 هزارۀ نو (NMV)
من به باغ خویش درآمدهام، ای خواهرم و ای عروسم! مُر خود را گرد آوردهام، با عطر خویش؛ شانۀ عسل خود را خوردهام، با عسل خویش؛ شرابِ خود را نوشیدهام، با شیر خویش. بخورید و بیاشامید، ای دوستان! سرمستِ عشق گردید، ای دلدادگان! من خوابیده بودم، اما دلم بیدار بود. هان دلدادهام بر در زد و گفت: «در بر من بگشا، ای خواهرم، ای نازنینم! ای کبوتر من، ای گُلِ بیخارم! زیرا سَرم از شبنم خیس است و موهایَم از قطرات شب، مرطوب!» جامه از تن برکندهام، آیا باز بر تن کنم؟ پاهای خویش شستهام، آیا باز چرکین کنم؟ دلدادۀ من دست خویش از روزنه به درون آورد، و تمامی وجودم از برایش به حرکت آمد. برخاستم تا در بر دلدادهام بگشایم؛ از دستم مُر بر دستگیرۀ در چِکید، و از انگشتانم مُرِ مایع. پس در به روی دلدادۀ خویش گشودم، اما دلدادهام برگشته و رفته بود! چون او سخن میگفت، جان از من به در شده بود! پس او را جُستم، اما نیافتم! او را خواندم، اما پاسخی نگفت! قراولانِ شبگرد مرا یافتند؛ آنان مرا زدند و مجروح ساختند؛ دیدبانانِ حصارها رویبَند از من برگرفتند! ای دختران اورشلیم، شما را قسم میدهم: اگر دلدادۀ مرا یافتید، او را بگویید که من بیمار عشقم! ای دلرباترینِ زنان، دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه برتری است؟ دلدادۀ تو را بر دلدادگان دیگر چه فضیلت است، که اینچنین ما را قسم میدهی؟