لوقا 3:4-21
لوقا 3:4-21 هزارۀ نو (NMV)
پس ابلیس به او گفت: «اگر پسر خدایی، به این سنگ بگو نان شود.» عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است که ”انسان تنها به نان زنده نیست.“» سپس ابلیس او را به مکانی بلند برد و در دَمی همۀ حکومتهای جهان را به او نشان داد و گفت: «من همۀ این قدرت و تمامی شکوه اینها را به تو خواهم بخشید، زیرا که به من سپرده شده است و مختارم آن را به هر که بخواهم بدهم. بنابراین، اگر در برابرم سَجده کنی، این همه از آن تو خواهد شد.» عیسی پاسخ داد: «نوشته شده است، «”خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را عبادت کن.“» آنگاه ابلیس او را به شهر اورشلیم برد و بر فراز معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را از اینجا به زیر افکن. زیرا نوشته شده است: «”دربارۀ تو به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا نگاهبان تو باشند. آنها تو را بر دستهایشان خواهند گرفت مبادا پایت را به سنگی بزنی.“» عیسی به او پاسخ داد: «گفته شده است، ”خداوند، خدای خود را میازما.“» چون ابلیس همۀ این وسوسهها را به پایان رسانید، او را تا فرصتی دیگر ترک گفت. عیسی به نیروی روح به جلیل بازگشت و خبر او در سرتاسر آن نواحی پیچید. او در کنیسههای ایشان تعلیم میداد، و همه وی را میستودند. پس به شهر ناصره که در آن پرورش یافته بود، رفت و در روز شَبّات، طبق معمول به کنیسه درآمد. و برخاست تا تلاوت کند. طومار اِشعیای نبی را به او دادند. چون آن را گشود، قسمتی را یافت که میفرماید: «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاده تا رهایی را به اسیران و بینایی را به نابینایان اعلام کنم، و ستمدیدگان را رهایی بخشم، و سال لطف خداوند را اعلام نمایم.» سپس طومار را فرو پیچید و به خادم کنیسه سپرد و بنشست. همه در کنیسه به او چشم دوخته بودند. آنگاه چنین سخن آغاز کرد: «امروز این نوشته، هنگامی که بدان گوش فرا میدادید، جامۀ عمل پوشید.»
لوقا 3:4-21 Persian Old Version (POV-FAS)
و ابلیس بدو گفت: «اگر پسر خدا هستی، این سنگ را بگو تا نان گردد.» عیسی در جواب وی گفت: «مکتوب است که انسان به نان فقط زیست نمی کند، بلکه به هر کلمه خدا.» پس ابلیس او رابه کوهی بلند برده، تمامی ممالک جهان را درلحظهای بدو نشان داد. و ابلیس بدو گفت: «جمیع این قدرت و حشمت آنها را به تو میدهم، زیرا که به من سپرده شده است و به هرکه میخواهم میبخشم. پس اگر تو پیش من سجده کنی، همه از آن تو خواهد شد.» عیسی در جواب او گفت: «ای شیطان، مکتوب است، خداوند خدای خود را پرستش کن و غیر او راعبادت منما.» پس او را به اورشلیم برده، برکنگره هیکل قرار داد و بدو گفت: «اگر پسر خداهستی، خود را از اینجا به زیر انداز. زیرامکتوب است که فرشتگان خود را درباره تو حکم فرماید تا تو را محافظت کنند. و تو را بهدستهای خود بردارند، مبادا پایت به سنگی خورد.» عیسی در جواب وی گفت که «گفته شده است، خداوند خدای خود را تجربه مکن.» و چون ابلیس جمیع تجربه را به اتمام رسانید، تا مدتی از او جدا شد. و عیسی به قوت روح، به جلیل برگشت وخبر او در تمامی آن نواحی شهرت یافت. و اودر کنایس ایشان تعلیم میداد و همه او را تعظیم میکردند. و به ناصره جایی که پرورش یافته بود، رسید و بحسب دستور خود در روز سبت به کنیسه درآمده، برای تلاوت برخاست. آنگاه صحیفه اشعیا نبی را بدو دادند و چون کتاب راگشود، موضعی را یافت که مکتوب است «روح خداوند بر من است، زیرا که مرا مسح کرد تا فقیران را بشارت دهم و مرا فرستاد، تاشکسته دلان را شفا بخشم و اسیران را به رستگاری و کوران را به بینایی، موعظه کنم و تاکوبیدگان را، آزاد سازم، و از سال پسندیده خداوند موعظه کنم.» پس کتاب را به هم پیچیده، به خادم سپرد وبنشست و چشمان همه اهل کنیسه بر وی دوخته میبود. آنگاه بدیشان شروع به گفتن کرد که «امروز این نوشته در گوشهای شما تمام شد.»
لوقا 3:4-21 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
ابلیس به او گفت: «اگر پسر خدا هستی، به این سنگ بگو تا نان شود!» عیسی در جواب فرمود: «در کتب مقدّس نوشته شده که: ”انسان تنها به نان زنده نیست.“» سپس ابلیس او را به مکانی بلند برد و در یک آن، تمام ممالک جهان را به او نشان داد، و گفت: «تمام اختیارات و شکوه اینها را به تو خواهم بخشید، زیرا به من داده شدهاند، و من میتوانم آنها را به هر که بخواهم واگذار کنم. کافی است مرا پرستش کنی، تا همۀ آنها از آنِ تو گردند.» عیسی جواب داد: «در کتب مقدّس آمده: «”خداوند، خدای خود را بپرست و تنها او را عبادت کن.“» آنگاه ابلیس از آنجا او را به اورشلیم برد و بر روی بام معبد قرار داد و گفت: «اگر پسر خدایی، خود را از اینجا به پایین پرت کن، چون نوشته شده است: ”به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا تو را حفظ کنند. آنها تو را بر دستهای خود بلند خواهند کرد تا حتی پایت هم به سنگی نخورَد.“» عیسی پاسخ داد: «بله، ولی این نیز نوشته شده که: ”خداوند، خدای خود را آزمایش نکن.“» وقتی ابلیس تمام وسوسههای خود را به پایان رساند، برای مدتی عیسی را رها کرد. آنگاه عیسی، پر از قدرت روحالقدس، به جلیل بازگشت. همه جا گفتگو دربارۀ او بود. او بهطور مرتب در کنیسههای ایشان تعلیم میداد، و همه تحسینش میکردند. وقتی به ناصره، شهری که در آن بزرگ شده بود آمد، طبق عادت همیشگیاش، روز شَبّات به کنیسه شهر رفت. در حین مراسم، او برخاست تا قسمتی از کلام خدا را برای جماعت بخواند. آنگاه طومار اشعیای نبی را به او دادند. او طومار را باز کرد و آن قسمت را خواند که میفرماید: «روح خداوند بر من است، زیرا مرا مسح کرده تا به بینوایان بشارت دهم. او مرا فرستاده تا به اسیران مژدۀ آزادی دهم و بینایی را به نابینایان اعلام نمایم و ستمدیدگان را آزاد سازم؛ و بشارت دهم که زمان لطف خداوند فرا رسیده است.» سپس طومار را پیچید و به خادم کنیسه سپرد و نشست. و در آن حال که همۀ حضار در کنیسه به او چشم دوخته بودند، به سخن گفتن با ایشان شروع کرد و فرمود: «آیاتی که هم اکنون شنیدید، همین امروز جامۀ عمل پوشید!»
لوقا 3:4-21 مژده برای عصر جدید (TPV)
ابلیس به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی به این سنگ بگو تا نان شود.» عیسی پاسخ داد: «در کتابمقدّس نوشته شده است كه زندگی انسان فقط بسته به نان نیست.» بعد ابلیس او را به بالای كوهی برد و در یک چشم به هم زدن تمام ممالک دنیا را به او نشان داد و گفت: «تمامی اختیارات این قلمرو و همهٔ شكوه و جلال آن را به تو خواهم بخشید، زیرا در اختیار من است و من میتوانم آن را به هرکه بخواهم ببخشم. اگر تو مرا سجده كنی، صاحب همهٔ آن خواهی شد.» عیسی به او پاسخ داد: «در کتابمقدّس نوشته شده است: 'تو باید خداوند، خدای خود را سجده كنی و فقط او را خدمت نمایی.'» سپس ابلیس او را به اورشلیم برد و بر كنگرهٔ معبد بزرگ قرار داد و به او گفت: «اگر تو پسر خدا هستی خود را از اینجا به پایین بینداز، زیرا در کتابمقدّس نوشته شده است: 'او به فرشتگان خود فرمان خواهد داد تا تو را محافظت كنند.' و نیز نوشته شده است: 'تو را در دستهای خود نگاه خواهند داشت، مبادا پایت به سنگی بخورد.'» عیسی به او پاسخ داد: «کتابمقدّس همچنین میگوید كه 'نباید خداوند، خدای خود را بیازمایی.'» ابلیس پس از آنكه تمام وسوسههای خود را به پایان رسانید مدّتی او را تنها گذاشت. عیسی با قدرت روحالقدس به استان جلیل برگشت و شهرت او سرتاسر آن ناحیه را پُر ساخت. در کنیسههای آنان تعلیم میداد و همهٔ مردم او را میستودند. به این ترتیب به شهر ناصره، جاییکه در آن بزرگ شده بود، آمد و در روز سبت طبق معمول به كنیسه رفت و برای قرائت كلام خدا برخاست. طومار اشعیای نبی را به او دادند. طومار را باز كرد و آن قسمتی را یافت كه میفرماید: «روح خداوند بر من است، او مرا مسح كرده است تا به بینوایان مژده دهم. مرا فرستاده است تا آزادی اسیران و بینایی كوران و رهایی ستمدیدگان را اعلام كنم و سال فرخندهٔ خداوند را اعلام نمایم.» طومار را پیچید و به سرپرست كنیسه داد و نشست. در كنیسه تمام چشمها به او دوخته شده بود. او شروع به صحبت كرد و به ایشان گفت: «امروز هنگامیکه گوش میدادید این نوشته به حقیقت پیوست.»