یوشع 1:10-9

یوشع 1:10-9 Persian Old Version (POV-FAS)

و چون ادونی صدق، ملک اورشلیم شنید که یوشع عای را گرفته و آن را تباه کرده، و به طوری که به اریحا و ملکش عمل نموده بود به عای و ملکش نیز عمل نموده است، و ساکنان جبعون با اسرائیل صلح کرده، در میان ایشان میباشند، ایشان بسیار ترسیدند زیراجبعون، شهر بزرگ، مثل یکی از شهرهای پادشاه نشین بود، و مردانش شجاع بودند. پس ادونی صدق، ملک اورشلیم نزد هوهام، ملک حبرون، و فرآم، ملک یرموت، و یافیع، ملک لاخیش، و دبیر، ملک عجلون، فرستاده، گفت: «نزد من آمده، مرا اعانت کنید، تا جبعون را بزنیم زیرا که با یوشع و بنیاسرائیل صلح کردهاند.» پس پنج ملک اموریان یعنی ملک اورشلیم وملک حبرون و ملک یرموت و ملک لاخیش وملک عجلون جمع شدند، و با تمام لشکر خودبرآمدند، و در مقابل جبعون اردو زده، با آن جنگ کردند. پس مردان جبعون نزد یوشع به اردو درجلجال فرستاده، گفتند: «دست خود را ازبندگانت بازمدار. بزودی نزد ما بیا و ما را نجات بده، و مدد کن زیرا تمامی ملوک اموریانی که درکوهستان ساکنند، بر ما جمع شدهاند.» پس یوشع با جمیع مردان جنگی و همه مردان شجاع از جلجال آمد. و خداوند به یوشع گفت: «ازآنها مترس زیرا ایشان را بهدست تو دادم و کسی از ایشان پیش تو نخواهد ایستاد.» پس یوشع تمامی شب از جلجال کوچ کرده، ناگهان به ایشان برآمد.

به اشتراک گذاشتن
مطالعه یوشع 10

یوشع 1:10-9 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)

ادونی صَدَق، پادشاه اورشلیم، شنید که یوشع شهر عای را گرفته و به کلی ویران کرده و پادشاهش را کشته است، همان‌گونه که قبل از آن اریحا را ویران کرده و پادشاهش را از بین برده بود. او همچنین شنید که ساکنان جبعون با اسرائیل صلح کرده و با آنها متحد شده‌اند. او و مردم اورشلیم با شنیدن این خبرها بسیار ترسیدند، زیرا جبعون مانند دیگر شهرهای پادشاه نشین، بزرگ بود حتی بزرگتر از عای و مردمانش جنگجویانی شجاع بودند. از این رو ادونی صدق به فکر چاره افتاد و قاصدانی را نزد هوهام پادشاه حبرون، فرآم پادشاه یرموت، یافیع پادشاه لاخیش و دبیر پادشاه عجلون فرستاد و این پیغام را داد: «بیایید مرا کمک کنید تا به جبعون حمله کنیم، زیرا ساکنانش با یوشع و قوم اسرائیل پیمان صلح بسته‌اند.» پس این پنج پادشاه اموری با هم متحد شدند و لشکر خود را برای جنگ با جبعون بسیج نمودند. بزرگان جبعون با شتاب قاصدانی به جلجال نزد یوشع فرستادند و التماس کرده، گفتند: «بشتابید و خدمتگزاران خود را کمک کنید و از نابودی نجات دهید؛ تمام پادشاهان اموری که در کوهستان ساکنند لشکرهای خود را بر ضد ما بسیج کرده‌اند.» یوشع با تمام سربازان و جنگاوران شجاعش از جلجال به کمک مردم جبعون شتافت. خداوند به یوشع فرمود: «از ایشان نترس، زیرا من آنها را به دست تو تسلیم کرده‌ام و کسی از ایشان یارای مقاومت در برابر تو را نخواهد داشت.» یوشع راه بین جلجال و جبعون را شبانه پیمود و لشکرهای دشمن را غافلگیر کرد.

به اشتراک گذاشتن
مطالعه یوشع 10

یوشع 1:10-9 مژده برای عصر جدید (TPV)

چون ادونی‌صدق، پادشاه اورشلیم شنید که یوشع، عای را تصرّف کرده و آن را با خاک یکسان ساخته و پادشاه آن را به قتل رسانیده، همان‌طور که اریحا و پادشاه آن را از بین برد و همچنین با مردم جبعون پیمان صلح بسته است و آنها با مردم اسرائیل زندگی می‌کنند، بی‌اندازه ترسید. چون جبعون مانند همهٔ پایتخت‌های دیگر، شهری مهم و بزرگتر از عای بود و همچنین مردانی دلاور و جنگجو داشت، بنابراین ادونی‌صدق، پادشاه اورشلیم به هوهام پادشاه حبرون، فرام پادشاه یرموت، یافیع پادشاه لاخیش و دبیر پادشاه عجلون پیامی‌ به این شرح فرستاد: «بیایید به من کمک کنید تا جبعون را از بین ببریم، زیرا آنها با یوشع و بنی‌اسرائیل پیمان صلح بسته‌اند.» این پنج پادشاه اموری، یعنی پادشاهان اورشلیم، حبرون، یرموت، لاخیش و عجلون، قوای خود را جمع کرده، با همهٔ سپاهیان خود به جبعون آمدند و جنگ شروع شد. مردان جبعون در اردوگاه جلجال به یوشع خبر دادند و خواهش کرده گفتند: «ما را تنها نگذار. هرچه زودتر خود را به کمک ما برسان! ما را نجات بده! همهٔ پادشاهان اموری که در کوهستان‌ها زندگی می‌کنند، با سپاهیان خود برای حمله در اینجا جمع شده‌اند.» ‌آنگاه یوشع با تمام ارتش و سربازان دلیر خود از جلجال به سوی جبعون حرکت کرد. خداوند به یوشع فرمود: «از دشمن نترس. من پیروزی را نصیب تو کرده‌ام. هیچ‌کدام از آنها نمی‌‌توانند در برابر تو مقاومت کنند.» پس یوشع و سپاهیان او تمام شب راه رفتند تا به جبعون رسیدند و یک حملهٔ ناگهانی را بر اموریان شروع کردند.

به اشتراک گذاشتن
مطالعه یوشع 10

یوشع 1:10-9 هزارۀ نو (NMV)

چون اَدونی‌صِدِق پادشاه اورشلیم شنید که یوشَع عای را به تصرف آورده و به نابودی کامل سپرده است، و با عای و پادشاهش همان کرده که با اَریحا و پادشاهش کرده بود، و اینکه ساکنان جِبعون با اسرائیل صلح کرده‌اند و در میان ایشان ساکن شده‌اند، بسیار ترسید زیرا جِبعون شهری بزرگ بود، همچون یکی از شهرهای پادشاه‌نشین، و از عای بزرگتر بود و مردانش همه جنگاور بودند. پس اَدونی‌صِدِق پادشاه اورشلیم برای هوهام پادشاه حِبرون، فِرآم پادشاه یَرموت، یافیَع پادشاه لاکیش و دِبیر پادشاه عِجلون پیغام فرستاده، گفت: «به یاری‌ام برآیید تا به جِبعون حمله بریم، زیرا با یوشَع و بنی‌اسرائیل صلح کرده است.» پس آن پنج پادشاه اَموریان یعنی پادشاه اورشلیم، پادشاه حِبرون، پادشاه یَرموت، پادشاه لاکیش و پادشاه عِجلون گرد هم آمدند و با تمامی لشکریانشان پیش رفتند و بر ضد جِبعون اردو زده، با آن جنگ کردند. آنگاه مردان جِبعون برای یوشَع در اردوگاه جِلجال پیغام فرستادند که: «دست یاری خود را از خدمتگزارانت باز مدار. نزد ما بشتاب و نجاتمان ده. ما را مدد کن زیرا تمام پادشاهان اَموریان که در بلندیها ساکنند، به ضد ما گرد آمده‌اند.» پس یوشَع با تمام مردان جنگی و دلاوران از جِلجال به راه افتاد. خداوند به یوشَع گفت: «از ایشان مترس؛ زیرا آنها را به دست تو داده‌ام. هیچ‌یک از آنان را در برابر تو یارای ایستادگی نخواهد بود.» پس یوشَع که تمامی شب از جِلجال پیشروی کرده بود، به ناگاه بر ایشان یورش آورد.

به اشتراک گذاشتن
مطالعه یوشع 10