یوحنا 7:4-42
یوحنا 7:4-42 هزارۀ نو (NMV)
در این هنگام، زنی از مردمان سامِرِه برای آب کشیدن آمد. عیسی به او گفت: «جرعهای آب به من بده،» زیرا شاگردانش برای تهیۀ خوراک به شهر رفته بودند. زن به او گفت: «چگونه تو که یهودی هستی، از من که زنی سامِریام آب میخواهی؟» زیرا یهودیان با سامِریان مراوده نمیکنند. عیسی در پاسخ گفت: «اگر موهبت خدا را درمییافتی و میدانستی کیست که از تو آب میخواهد، تو خود از او میخواستی، و به تو آبی زنده عطا میکرد.» زن به او گفت: «سرورم، سطل نداری و چاه عمیق است، پس آب زنده از کجا میآوری؟ آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتری که این چاه را به ما داد، و خود و پسران و گلههایش از آن میآشامیدند؟» عیسی گفت: «هر که از این آب مینوشد، باز تشنه میشود. امّا هر که از آن آب که من به او دهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آبی که من میدهم در او چشمهای میشود که تا به حیات جاویدان جوشان است.» زن گفت: «سرورم، از این آب به من بده، تا دیگر تشنه نشوم و برای آب کشیدن به اینجا نیایم.» عیسی گفت: «برو، شوهرت را بخوان و بازگرد.» زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری، زیرا پنج شوهر داشتهای و آن که هماکنون داری، شوهرت نیست. آنچه گفتی راست است!» زن گفت: «سرورم، میبینم که نبی هستی. پدران ما در این کوه پرستش میکردند، امّا شما میگویید جایی که در آن باید پرستش کرد اورشلیم است.» عیسی گفت: «ای زن، باور کن، زمانی فرا خواهد رسید که پدر را نه در این کوه پرستش خواهید کرد، نه در اورشلیم. شما آنچه را نمیشناسید میپرستید، امّا ما آنچه را میشناسیم میپرستیم، زیرا نجات به واسطۀ قوم یهود فراهم میآید. امّا زمانی میرسد، و هماکنون فرا رسیده است، که پرستندگانِ راستین، پدر را در روح و راستی پرستش خواهند کرد، زیرا پدر جویای چنین پرستندگانی است. خدا روح است و پرستندگانش باید او را در روح و راستی بپرستند.» زن گفت: «میدانم که مسیح (که معنی آن ’مسح شده‘ است) خواهد آمد؛ چون او آید، همه چیز را برای ما بیان خواهد کرد.» عیسی به او گفت: «من که با تو سخن میگویم، همانم.» همان دم، شاگردان عیسی از راه رسیدند و تعجب کردند که با زنی سخن میگوید. امّا هیچیک نپرسید «چه میخواهی؟» یا «چرا با او سخن میگویی؟» آنگاه زن، کوزۀ خویش بر جای گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: «بیایید مردی را ببینید که هرآنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت. آیا ممکن نیست او مسیح باشد؟» پس آنها از شهر بیرون آمده، نزد عیسی روان شدند. در این میان، شاگردان از او خواهش کرده، گفتند: «استاد، چیزی بخور.» امّا عیسی به آنان گفت: «من خوراکی برای خوردن دارم که شما از آن چیزی نمیدانید.» شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟» عیسی به ایشان گفت: «خوراک من این است که ارادۀ فرستندۀ خود را به جا آورم و کار او را به کمال رسانم. آیا این سخن را نشنیدهاید که ”چهار ماهْ بیشتر به موسم درو نمانده است“؟ امّا من به شما میگویم، چشمان خود را بگشایید و ببینید که هماکنون کشتزارها آمادۀ درو است. هماکنون، دروگر مزد خود را میستاند و محصولی برای حیات جاویدان گرد میآورد، تا کارنده و دروکننده با هم شادمان شوند. در اینجا این گفته صادق است که ”یکی میکارد و دیگری میدِروَد“. من شما را فرستادم تا محصولی را درو کنید که دسترنج خودتان نیست. دیگران محنت کشیدند و شما دسترنج آنان را برداشت میکنید.» پس در پی شهادت آن زن که گفته بود «هرآنچه تا کنون کرده بودم، به من بازگفت،» بسیاری از سامِریانِ ساکنِ آن شهر به عیسی ایمان آوردند. چون آن سامِریان نزد عیسی آمدند، از او خواستند نزدشان بماند. پس دو روز در آنجا ماند. و بسیاری دیگر به سبب شنیدن سخنانش ایمان آوردند. ایشان به آن زن میگفتند: «دیگر تنها بهخاطر سخن تو ایمان نمیآوریم، زیرا خودْ سخنان او را شنیدهایم و میدانیم که این مرد براستی نجاتدهندۀ عالَم است.»
یوحنا 7:4-42 Persian Old Version (POV-FAS)
که زنی سامری بجهت آب کشیدن آمد. عیسی بدو گفت: «جرعهای آب به من بنوشان.» زیرا شاگردانش بجهت خریدن خوراک به شهر رفته بودند. زن سامری بدو گفت: «چگونه تو که یهود هستی ازمن آب میخواهی و حال آنکه زن سامری میباشم؟» زیرا که یهود با سامریان معاشرت ندارند. عیسی در جواب او گفت: «اگر بخشش خدا را میدانستی و کیست که به تو میگوید آب به من بده، هرآینه تو از او خواهش میکردی و به تو آب زنده عطا میکرد. زن بدو گفت: «ای آقادلو نداری و چاه عمیق است. پس از کجا آب زنده داری؟ آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگترهستی که چاه را به ما داد و خود و پسران و مواشی او از آن میآشامیدند؟» عیسی در جواب اوگفت: «هرکه از این آب بنوشد باز تشنه گردد، لیکن کسیکه از آبی که من به او میدهم بنوشد، ابد تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او میدهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی میجوشد.» زن بدو گفت: «ای آقا آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نگردم و به اینجابجهت آب کشیدن نیایم.» عیسی به او گفت: «برو و شوهر خود رابخوان و در اینجا بیا.» زن در جواب گفت: «شوهر ندارم.» عیسی بدو گفت: «نیکو گفتی که شوهر نداری! زیرا که پنج شوهر داشتی وآنکه الان داری شوهر تو نیست! این سخن راراست گفتی!» زن بدو گفت: «ای آقا میبینم که تو نبی هستی! پدران ما در این کوه پرستش میکردند و شما میگویید که در اورشلیم جایی است که در آن عبادت باید نمود.» عیسی بدوگفت: «ای زن مرا تصدیق کن که ساعتی میآید که نه در این کوه و نه در اورشلیم پدر را پرستش خواهید کرد. شما آنچه را که نمی دانیدمی پرستید اما ما آنچه را که میدانیم عبادت میکنیم زیرا نجات از یهود است. لیکن ساعتی میآید بلکه الان است که در آن پرستندگان حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهندکرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است. خدا روح است و هرکه او را پرستش کند میباید به روح و راستی بپرستد.» زن بدو گفت: «میدانم که مسیح یعنی کرستس میآید. پس هنگامی که او آید از هر چیزبه ما خبرخواهد داد.» عیسی بدو گفت: «من که با تو سخن میگویم همانم.» و در همان وقت شاگردانش آمده، تعجب کردند که با زنی سخن میگوید و لکن هیچکس نگفت که چه میطلبی یا برای چه با او حرف میزنی. آنگاه زن سبوی خود را گذارده، به شهر رفت و مردم را گفت: «بیایید و کسی راببینید که هرآنچه کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟» پس از شهر بیرون شده، نزد اومی آمدند. و در اثنا آن شاگردان او خواهش نموده، گفتند: «ای استاد بخور.» بدیشان گفت: «من غذایی دارم که بخورم و شما آن را نمی دانید.» شاگردان به یکدیگر گفتند: «مگر کسی برای اوخوراکی آورده باشد!» عیسی بدیشان گفت: «خوراک من آن است که خواهش فرستنده خودرا به عمل آورم و کار او را به انجام رسانم. آیاشما نمی گویید که چهار ماه دیگر موسم درواست؟ اینک به شما میگویم چشمان خود را بالاافکنید و مزرعهها را ببینید زیرا که الان بجهت درو سفید شده است. و دروگر اجرت میگیردو ثمری بجهت حیات جاودانی جمع میکند تاکارنده و دروکننده هر دو با هم خشنود گردند. زیرا این کلام در اینجا راست است که یکی میکارد و دیگری درو میکند. من شما رافرستادم تا چیزی را که در آن رنج نبردهاید دروکنید. دیگران محنت کشیدند و شما در محنت ایشان داخل شدهاید.» پس در آن شهر بسیاری از سامریان بواسطه سخن آن زن که شهادت داد که هرآنچه کرده بودم به من بازگفت بدو ایمان آوردند. و چون سامریان نزد او آمدند، از او خواهش کردند که نزدایشان بماند و دو روز در آنجا بماند. و بسیاری دیگر بواسطه کلام او ایمان آوردند. و به زن گفتند که «بعد از این بواسطه سخن تو ایمان نمی آوریم زیرا خود شنیده و دانستهایم که او درحقیقت مسیح و نجاتدهنده عالم است.»
یوحنا 7:4-42 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
چیزی نگذشت که زنی سامری سر رسید تا از چاه آب بکشد. عیسی به او فرمود: «کمی آب به من بده.» (شاگردانش برای خرید خوراک، به دهکده رفته بودند.) آن زن تعجب کرد، زیرا یهودیان با سامریان معاشرت نمیکنند؛ پس به عیسی گفت: «چطور تو که یهودی هستی، از من که سامریام آب میخواهی؟» عیسی جواب داد: «اگر میدانستی که خدا چه هدیهٔ عالی میخواهد به تو بدهد و اگر میدانستی که من کیستم، آنگاه از من آب زنده میخواستی.» زن گفت: «تو که دَلوْ و طناب نداری و چاه هم که عمیق است؛ پس این آب زنده را از کجا میآوری؟ مگر تو از جد ما یعقوب بزرگتری؟ چگونه میتوانی آب بهتر از این به ما بدهی، آبی که یعقوب و پسران و گلهٔ او از آن مینوشیدند؟» عیسی جواب داد: «مردم با نوشیدن این آب، باز هم تشنه میشوند. ولی کسی که از آبی که من میدهم بنوشد، هرگز تشنه نخواهد شد، بلکه آن آب در او تبدیل به چشمهای جوشان خواهد شد و به او زندگی جاوید خواهد بخشید.» زن گفت: «آقا، خواهش میکنم قدری از آن آب به من بده تا دیگر تشنه نشوم و مجبور نباشم هر روز این راه را بیایم و برگردم.» ولی عیسی فرمود: «برو و شوهرت را بیاور.» زن جواب داد: «شوهر ندارم.» عیسی فرمود: «راست گفتی. تا به حال پنج بار شوهر کردهای، و این مردی که اکنون با او زندگی میکنی، شوهر تو نیست. عین حقیقت را گفتی!» زن که مات و مبهوت مانده بود، گفت: «آقا، میبینم که نبی هستی!» و بیدرنگ موضوع گفتگو را عوض کرده، گفت: «چرا شما یهودیان اینقدر اصرار دارید که فقط اورشلیم را محل پرستش خدا بدانید، در صورتی که ما سامریان مثل اجدادمان این کوه را محل عبادت میدانیم؟» عیسی جواب داد: «ای زن، سخنم را باور کن. زمانی میرسد که پدر را نه بر این کوه خواهید پرستید و نه در اورشلیم. شما سامریان دربارهٔ کسی که میپرستید چیزی نمیدانید، اما ما یهودیان او را میشناسیم، زیرا نجات از طریق قوم یهود فرا میرسد. اما زمانی میآید، و در واقع همین الان آمده است، که پرستندگان راستین، پدر را به روح و راستی پرستش خواهند کرد. پدر طالب چنین پرستندگانی است. زیرا خدا روح است، و هر که بخواهد او را بپرستد، باید به روح و راستی بپرستد.» زن گفت: «من میدانم که مسیح به زودی میآید. شما یهودیها هم این را قبول دارید، و وقتی او بیاید، همه چیز را برای ما روشن خواهد کرد.» عیسی فرمود: «من که با تو سخن میگویم، همان مسیح هستم!» در همین وقت، شاگردان عیسی از راه رسیدند و وقتی دیدند او با یک زن گفتگو میکند، تعجب کردند، ولی هیچیک از ایشان جرأت نکرد بپرسد چرا با او صحبت میکند. آنگاه زن کوزهٔ خود را همان جا کنار چاه گذاشت و به شهر بازگشت و به مردم گفت: «بیایید مردی را ببینید که هر چه تا به حال کرده بودم، به من بازگفت. فکر نمیکنید او همان مسیح باشد؟» پس مردم از ده بیرون ریختند تا عیسی را ببینند. در این میان، شاگردان اصرار میکردند که عیسی چیزی بخورد. ولی عیسی به ایشان گفت: «من خوراکی دارم که شما از آن خبر ندارید.» شاگردان از یکدیگر پرسیدند: «مگر کسی برای او خوراک آورده است؟» عیسی فرمود: «خوراک من این است که خواست خدا را به جا آورم و کاری را که به عهدهٔ من گذاشته است انجام دهم. آیا فکر میکنید وقت برداشت محصول چهار ماه دیگر، در آخر تابستان است؟ نگاهی به اطرافتان بیندازید تا ببینید که مزرعههای وسیعی از جانهای مردم برای درو آماده است. دروگران مزد خوبی میگیرند تا این محصول را در انبارهای آسمانی ذخیره کنند. چه برکت عظیمی نصیب کارنده و دروکننده میشود! این مَثَل، اینجا هم صدق میکند که دیگران کاشتند و ما درو کردیم. من شما را میفرستم تا محصولی را درو کنید که زحمت کاشتنش را دیگران کشیدهاند. زحمت را دیگران کشیدهاند و محصول را شما جمع میکنید!» آن زن به هر که در آن شهر میرسید، سخنان عیسی را بازگو میکرد و میگفت: «این شخص هر چه تا به حال کرده بودم، به من بازگفت!» از این جهت، بسیاری از سامریان به عیسی ایمان آوردند. وقتی آنان به نزد عیسی رسیدند، خواهش کردند که نزدشان بماند. او نیز دو روز با ایشان ماند. در همین دو روز، بسیاری به سخنان او گوش دادند و به او ایمان آوردند. آنگاه به آن زن گفتند: «ما دیگر فقط به خاطر سخن تو به او ایمان نمیآوریم، زیرا خودمان سخنان او را شنیدهایم و ایمان داریم که او نجاتدهندۀ جهان است.»
یوحنا 7:4-42 مژده برای عصر جدید (TPV)
یک زن سامری برای كشیدن آب آمد. عیسی به او گفت: «قدری آب به من بده.» زیرا شاگردانش برای خرید غذا به شهر رفته بودند. زن سامری گفت: «چطور تو كه یک یهودی هستی از من كه یک زن سامری هستم آب میخواهی؟» (او این را گفت چون یهودیان با سامریان معاشرت نمیکنند.) عیسی به او پاسخ داد: «اگر میدانستی بخشش خدا چیست و كیست كه از تو آب میخواهد، حتماً از او خواهش میکردی و او به تو آب زنده عطا میکرد.» زن گفت: «ای آقا دلو نداری و این چاه عمیق است. از كجا آب زنده میآوری؟ آیا تو از جدّ ما یعقوب بزرگتری كه این چاه را به ما بخشید و خود او و پسران و گلّهاش از آن آشامیدند؟» عیسی گفت: «هرکه از این آب بنوشد باز تشنه خواهد شد، امّا هرکس از آبی كه من میبخشم بنوشد هرگز تشنه نخواهد شد، زیرا آن آبی كه به او میدهم در درون او به چشمهای تبدیل خواهد شد كه تا حیات جاودان خواهد جوشید.» زن گفت: «ای آقا، آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نشوم و برای كشیدن آب به اینجا نیایم.» عیسی به او فرمود: «برو شوهرت را صدا كن و به اینجا برگرد.» زن پاسخ داد: «شوهر ندارم.» عیسی گفت: «راست میگویی که شوهر نداری، زیرا تو پنج شوهر داشتهای و آن مردی هم كه اكنون با تو زندگی میكند شوهر تو نیست. آنچه گفتی درست است.» زن گفت: «ای آقا میبینم که تو نبی هستی. پدران ما در روی این كوه عبادت میكردند، امّا شما یهودیان میگویید، باید خدا را در اورشلیم عبادت كرد.» عیسی گفت: «ای زن، باور كن زمانی خواهد آمد كه پدر را نه برروی این كوه پرستش خواهید كرد و نه در اورشلیم. شما سامریان آنچه را نمیشناسید میپرستید امّا ما آنچه را كه میشناسیم عبادت میکنیم، زیرا رستگاری به وسیلهٔ قوم یهود میآید. امّا زمانی میآید -و این زمان هم اكنون شروع شده است- كه پرستندگان حقیقی، پدر را با روح و راستی عبادت خواهند كرد، زیرا پدر طالب اینگونه پرستندگان میباشد. خدا روح است و هرکه او را میپرستد باید با روح و راستی عبادت نماید.» زن گفت: «من میدانم مسیح یا كریستوس خواهد آمد و هروقت بیاید، همهچیز را به ما خواهد گفت.» عیسی گفت: «من كه با تو صحبت میکنم همانم.» در همان موقع شاگردان عیسی برگشتند و چون او را دیدند كه با یک زن سخن میگوید تعجّب كردند ولی هیچکس از زن نپرسید: «چی میخواهی؟» و به عیسی هم نگفتند: «چرا با او سخن میگویی؟» زن سبوی خود را به زمین گذاشت و به شهر رفت و به مردم گفت: «بیایید و مردی را ببینید، كه آنچه تا به حال كرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟» پس مردم از شهر خارج شده نزد عیسی رفتند. در این ضمن شاگردان از عیسی خواهش كرده گفتند: «ای استاد، چیزی بخور.» امّا او گفت: «من غذایی برای خوردن دارم كه شما از آن بیخبرید.» پس شاگردان از یكدیگر پرسیدند: «آیا کسی برای او غذا آورده است؟» عیسی به ایشان گفت: «غذای من این است كه ارادهٔ فرستندهٔ خود را بجا آورم و كارهای او را انجام دهم. مگر شما نمیگویید: 'هنوز چهار ماه به موسم درو مانده است؟' توجّه كنید، به شما میگویم به كشتزارها نگاه كنید و ببینید كه حالا برای درو آماده هستند. دروگر مزد خود را میگیرد و محصولی برای حیات جاودانی جمع میکند تا این كه كارنده و درو كننده با هم شادی كنند. در اینجا این گفته مصداق پیدا میکند، كه یكی میکارد و دیگری درو میکند. من شما را فرستادم تا محصولی را درو كنید كه برای آن زحمت نکشیدهاید. دیگران برای آن زحمت كشیدند و شما از نتایج كار ایشان استفاده میبرید.» بهخاطر شهادت آن زن كه گفته بود «آنچه تا به حال كرده بودم به من گفت»، در آن شهر عدّهٔ زیادی از سامریان به عیسی ایمان آوردند. وقتی سامریان نزد عیسی آمدند از او خواهش كردند كه نزد آنها بماند. پس عیسی دو روز در آنجا ماند. و عدّهٔ زیادی بهخاطر سخنان او ایمان آوردند. و به آن زن گفتند: «حالا دیگر بهخاطر حرف تو نیست كه ما ایمان داریم، زیرا ما خود سخنان او را شنیدهایم و میدانیم كه او در حقیقت نجاتدهندهٔ عالم است.»