یوحنا 4:12-26
یوحنا 4:12-26 Persian Old Version (POV-FAS)
پس یکی از شاگردان او یعنی یهودای اسخریوطی، پسر شمعون که تسلیمکننده وی بود، گفت: «برای چه این عطر به سیصد دینار فروخته نشدتا به فقرا داده شود؟» و این را نه از آنرو گفت که پروای فقرا میداشت، بلکه از آنرو که دزد بود وخریطه در حواله او و از آنچه در آن انداخته میشد برمی داشت. عیسی گفت: «او را واگذارزیرا که بجهت روز تکفین من این را نگاه داشته است. زیرا که فقرا همیشه با شما میباشند و امامن همه وقت با شما نیستم.» پس جمعی کثیر از یهود چون دانستند که عیسی در آنجا است آمدند نه برای عیسی و بس بلکه تا ایلعازر را نیز که از مردگانش برخیزانیده بود ببینند. آنگاه روسای کهنه شورا کردند که ایلعازر را نیز بکشند. زیرا که بسیاری از یهودبهسبب او میرفتند و به عیسی ایمان میآوردند. فردای آن روز چون گروه بسیاری که برای عید آمده بودند شنیدند که عیسی به اورشلیم میآید، شاخه های نخل را گرفته به استقبال اوبیرون آمدند و ندا میکردند هوشیعانا مبارک بادپادشاه اسرائیل که به اسم خداوند میآید. وعیسی کره الاغی یافته، بر آن سوار شد چنانکه مکتوب است که «ای دختر صهیون مترس، اینک پادشاه تو سوار بر کره الاغی میآید.» و شاگردانش اولا این چیزها رانفهمیدند، لکن چون عیسی جلال یافت، آنگاه بهخاطر آوردند که این چیزها درباره او مکتوب است و همچنان با او کرده بودند. و گروهی که با او بودند شهادت دادند که ایلعازر را از قبرخوانده، او را از مردگان برخیزانیده است. وبجهت همین نیز آن گروه او را استقبال کردند، زیرا شنیده بودند که آن معجزه را نموده بود. پس فریسیان به یکدیگر گفتند: «نمی بینید که هیچ نفع نمی برید؟ اینک تمام عالم از پی او رفتهاند!» و از آن کسانی که در عید بجهت عبادت آمده بودند، بعضی یونانی بودند. ایشان نزدفیلپس که از بیت صیدای جلیل بود آمدند و سوال کرده، گفتند: «ای آقا میخواهیم عیسی را ببینیم.» فیلپس آمد و به اندریاس گفت و اندریاس وفیلپس به عیسی گفتند. عیسی در جواب ایشان گفت: «ساعتی رسیده است که پسر انسان جلال یابد. آمین آمین به شما میگویم اگر دانه گندم که در زمین میافتد نمیرد، تنها ماند لیکن اگربمیرد ثمر بسیار آورد. کسیکه جان خود رادوست دارد آن را هلاک کند و هرکه در این جهان جان خود را دشمن دارد تا حیات جاودانی آن رانگاه خواهد داشت. اگر کسی مرا خدمت کند، مرا پیروی بکند و جایی که من میباشم آنجاخادم من نیز خواهد بود؛ و هرکه مرا خدمت کندپدر او را حرمت خواهد داشت.
یوحنا 4:12-26 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
ولی یهودا اسخریوطی که یکی از شاگردان عیسی بود و بعد به او خیانت کرد، گفت: «چرا این عطر به سیصد سکه نقره فروخته نشد، تا پولش را به فقرا بدهیم؟» البته او در فکر فقرا نبود بلکه در فکر خودش بود، چون مسئول دخل و خرج و نگهداری پول شاگردان بود و اغلب از این پول میدزدید. عیسی جواب داد: «کاری به کار او نداشته باشید! او با این کار، بدن مرا برای دفن آماده کرد. فقرا همیشه دور و بر شما هستند، ولی مرا همیشه با خود نخواهید داشت.» وقتی یهودیان اورشلیم شنیدند که عیسی به آنجا آمده، دستهدسته به دیدن او شتافتند. آنان در ضمن بسیار مایل بودند ایلعازر را نیز که عیسی او را زنده کرده بود، ببینند. پس کاهنان اعظم تصمیم گرفتند ایلعازر را هم بکشند، زیرا به خاطر او بعضی از سران قوم یهود نیز ایمان آورده بودند که عیسی همان مسیح است. روز بعد، در تمام شهر خبر پیچید که عیسی به اورشلیم میآید. پس، جمعیت انبوهی که برای مراسم عید آمده بودند، با شاخههای نخل به پیشواز او رفتند، در حالی که فریاد میزدند: «هوشیعانا!» «مبارک است آن که به نام خداوند میآید!» «مبارک است پادشاه اسرائیل!» عیسی نیز کرّه الاغی یافت و بر آن سوار شد، همانگونه که نوشته شده است: «نترس، ای دختر صهیون، اینک پادشاه تو میآید، سوار بر کرّهٔ الاغی!» شاگردان او در آن زمان متوجه این پیشگویی نشدند، ولی بعد از این که عیسی به جلال خود در آسمان بازگشت، پی بردند که تمام این چیزها قبلاً دربارۀ او نوشته شده بود، و همانگونه نیز بر او واقع شده بود. در بین جمعیت، کسانی که زنده شدن ایلعازر را به چشم خود دیده بودند، آن را برای دیگران تعریف میکردند. در واقع به خاطر همین نشانۀ معجزهآسا بود که مردم با چنان شور و حرارتی به پیشواز او رفتند. فریسیها به یکدیگر گفتند: «دیگر از ما کاری ساخته نیست. ببینید، تمام دنیا به دنبال او رفتهاند!» عدهای یونانی که برای مراسم عید به اورشلیم آمده بودند، نزد فیلیپ که اهل بیتصیدای جلیل بود، رفتند و گفتند: «آقا، ما میخواهیم عیسی را ببینیم.» فیلیپ این را با آندریاس در میان گذاشت و هر دو رفتند و به عیسی گفتند. عیسی جواب داد: «وقت آن رسیده است که پسر انسان به جلالی که در آسمان داشت بازگردد. این که میگویم عین حقیقت است: اگر دانهٔ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ اما اگر بمیرد دانههای تازۀ بسیاری تولید میکند. اگر کسی جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. اما کسی که در این جهان از جان خود بگذرد، آن را برای حیات جاویدان حفظ خواهد کرد. «هر که بخواهد مرا خدمت کند، باید به دنبال من بیاید. و هر جا من باشم، خدمتگزارم نیز باید باشد. و پدر، هر کسی را که به من خدمت کند، تکریم خواهد کرد.
یوحنا 4:12-26 مژده برای عصر جدید (TPV)
در این وقت یهودای اسخریوطی پسر شمعون كه یکی از حواریون عیسی بود و بزودی او را تسلیم میکرد گفت: «چرا این عطر به سیصد سکّهٔ نقره فروخته نشد تا پول آن به فقرا داده شود؟» او این را از روی دلسوزی برای فقرا نگفت، بلكه به این دلیل گفت كه خودش مسئول كیسهٔ پول و شخص دزدی بود و از پولی كه به او میدادند، برمیداشت. عیسی گفت: «با او کاری نداشته باش، بگذار آن را تا روزی كه مرا دفن میکنند نگه دارد. فقرا همیشه در بین شما خواهند بود امّا من همیشه با شما نخواهم بود.» عدّهٔ زیادی از یهودیان شنیدند كه عیسی در آنجاست. پس آمدند تا نه تنها عیسی بلكه ایلعازر را هم كه زنده كرده بود، ببینند. بنابراین سران كاهنان تصمیم گرفتند كه ایلعازر را نیز بكشند، زیرا او باعث شده بود بسیاری از یهودیان از رهبران خود رویگردان شده، به عیسی ایمان آورند. فردای آن روز جمعیّت بزرگی كه برای عید آمده بودند. وقتی شنیدند عیسی در راه اورشلیم است، شاخههای نخل به دست گرفتند و به استقبال او رفتند. آنها فریاد میزدند: «خدا را سپاس باد، مبارک باد پادشاه اسرائیل كه به نام خداوند میآید.» عیسی کرّهالاغی یافت و بر آن سوار شد، چنانکه كلام خدا میفرماید: «ای دختر صهیون، دیگر نترس! اكنون پادشاه تو كه بر کرّهالاغی سوار است، میآید.» در ابتدا مقصود این چیزها برای شاگردان روشن نبود؛ امّا پس از آنكه عیسی به جلال رسید، آنها بهیاد آوردند كه این چیزها دربارهٔ او نوشته شده بود و همانطور هم آنها برای او انجام داده بودند. موقعی که عیسی ایلعازر را صدا زد و زنده از قبر بیرون آورد، عدّهٔ زیادی حضور داشتند. آنها آنچه را دیده و شنیده بودند نقل كردند. به این دلیل آن جمعیّت بزرگ به استقبال عیسی آمدند، زیرا شنیده بودند كه عیسی این معجزه را انجام داده بود. فریسیان به یكدیگر گفتند: «نمیبینید كه هیچ کاری از ما ساخته نیست؟ تمام دنیا به دنبال او رفته است.» در میان کسانیکه برای عبادت عید به اورشلیم آمده بودند عدّهای یونانی بودند. آنها نزد فیلیپُس كه اهل بیتصیدای جلیل بود آمدند و گفتند: «ای آقا، ما میخواهیم عیسی را ببینیم.» فیلیپُس رفت و این را به اندریاس گفت و آن وقت هردوی آنها رفتند و به عیسی گفتند. عیسی به آنها گفت: «ساعت آن رسیده است كه پسر انسان جلال یابد. یقین بدانید كه اگر دانهٔ گندم به داخل خاک نرود و نمیرد، هیچوقت از یک دانه بیشتر نمیشود امّا اگر بمیرد دانههای بیشماری به بار میآورد. کسیکه جان خود را دوست دارد، آن را از دست میدهد و کسیکه در این جهان از جان خود بگذرد آن را تا به حیات جاودانی حفظ خواهد كرد. اگر کسی میخواهد مرا خدمت كند باید به دنبال من بیاید و هرجا من باشم، خادم من نیز در آنجا با من خواهد بود و اگر کسی مرا خدمت كند، پدر من او را سرافراز خواهد كرد.
یوحنا 4:12-26 هزارۀ نو (NMV)
امّا یهودای اَسخَریوطی، یکی از شاگردان عیسی، که بعدها او را تسلیم دشمن کرد، گفت: «چرا این عطر به سیصد دینار فروخته نشد، تا بهایش به فقرا داده شود؟» او این را نه از سر دلسوزی برای فقرا، بلکه از آن رو میگفت که دزد بود؛ او مسئول دخل و خرج بود و از پولی که نزدش گذاشته میشد، میدزدید. پس عیسی گفت: «او را به حال خود بگذارید! زیرا این عطر را برای روز دفن من نگاه داشته بود. فقیران را همیشه با خود دارید، امّا مرا همیشه ندارید.» گروهی بیشمار از یهودیان، چون شنیدند عیسی آنجاست، آمدند تا نه تنها عیسی، بلکه ایلعازَر را نیز که زنده کرده بود، ببینند. پس، سران کاهنان بر آن شدند ایلعازَر را نیز بکشند، زیرا سبب شده بود بسیاری از یهودیان از ایشان رویگردان شده، به عیسی ایمان آورند. بامدادان، جمعیتی کثیر که برای عید آمده بودند، چون شنیدند عیسی به اورشلیم میآید، شاخههای نخل در دست به پیشباز او رفتند. آنان فریادکنان میگفتند: «هوشیعانا! مبارک است آن که به نام خداوند میآید، مبارک است پادشاه اسرائیل!» آنگاه عیسی کره الاغی یافت و بر آن سوار شد؛ چنانکه نوشته شده است: «مترس! ای دختر صَهیون، هان پادشاه تو میآید، سوار بر کره الاغی!» شاگردان او نخست این چیزها را درنیافتند، امّا چون عیسی جلال یافت، به یاد آوردند که اینها همه دربارۀ او نوشته شده بود و همانگونه نیز با او به عمل آورده بودند. آن جماعت که به هنگام فرا خواندن ایلعازَر از قبر و برخیزانیدنش از مردگان با عیسی بودند، همچنان بر این واقعه شهادت میدادند. بسیاری از مردم نیز به همین سبب به پیشباز او رفتند، زیرا شنیده بودند چنین آیتی از او به ظهور رسیده است. پس فَریسیان به یکدیگر گفتند: «ببینید که راه به جایی نمیبرید؛ بنگرید که همۀ دنیا از پی او رفتهاند.» در میان کسانی که برای عبادت در عید آمده بودند، شماری یونانی بودند. آنها نزد فیلیپُس، که اهل بِیتصِیْدای جلیل بود، آمدند و به او گفتند: «سَروَرا، میخواهیم عیسی را ببینیم.» فیلیپُس آمد و به آندریاس گفت، و آنها هر دو رفتند و به عیسی گفتند. عیسی به آنان گفت: «ساعتِ جلال یافتن پسر انسان فرا رسیده است. آمین، آمین، به شما میگویم، اگر دانۀ گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها میماند؛ امّا اگر بمیرد بارِ بسیار میآورد. کسی که جان خود را دوست بدارد، آن را از دست خواهد داد. امّا کسی که در این جهان از جان خود نفرت داشته باشد، آن را تا حیات جاویدان حفظ خواهد کرد. آن که بخواهد مرا خدمت کند، باید از من پیروی کند؛ و جایی که من باشم، خادم من نیز خواهد بود. کسی که مرا خدمت کند، پدرم او را سرافراز خواهد کرد.