داوران 9:7-18
داوران 9:7-18 Persian Old Version (POV-FAS)
و در همان شب خداوند وی را گفت: «برخیزو به اردو فرود بیا زیرا که آن را بهدست تو تسلیم نمودهام. لیکن اگر از رفتن میترسی، با خادم خود فوره به اردو برو. و چون آنچه ایشان بگویند بشنوی، بعد از آن دست تو قوی خواهدشد، و به اردو فرود خواهی آمد.» پس او وخادمش، فوره به کناره سلاح دارانی که در اردوبودند، فرود آمدند. و اهل مدیان و عمالیق وجمیع بنی مشرق مثل ملخ، بیشمار در وادی ریخته بودند، و شتران ایشان را مثل ریگ که برکناره دریا بیحساب است، شمارهای نبود. پس چون جدعون رسید، دید که مردی به رفیقش خوابی بیان کرده، میگفت که «اینک خوابی دیدم، و هان گردهای نان جوین در میان اردوی مدیان غلطانیده شده، به خیمهای برخوردو آن را چنان زد که افتاد و آن را واژگون ساخت، چنانکه خیمه بر زمین پهن شد.» رفیقش درجواب وی گفت که «این نیست جز شمشیرجدعون بن یوآش، مرد اسرائیلی، زیرا خدامدیان و تمام اردو را بهدست او تسلیم کرده است.» و چون جدعون نقل خواب و تعبیرش راشنید، سجده نمود، و به لشکرگاه اسرائیل برگشته، گفت: «برخیزید زیرا که خداوند اردوی مدیان را بهدست شما تسلیم کرده است.» و آن سیصد نفر را به سه فرقه منقسم ساخت، و بهدست هر یکی از ایشان کرناها و سبوهای خالی داد و مشعلها در سبوها گذاشت. و به ایشان گفت: «بر من نگاه کرده، چنان بکنید. پس چون به کنار اردو برسم، هرچه من میکنم، شما هم چنان بکنید. و چون من و آنانی که با من هستند کرناهارا بنوازیم، شما نیز از همه اطراف اردو کرناها رابنوازید و بگویید (شمشیر) خداوند و جدعون.»
داوران 8:7-18 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
جدعون کوزهها و شیپورهای آنها را جمعآوری کرد و ایشان را به خانههایشان فرستاد و تنها سیصد نفر برگزیده را پیش خود نگاه داشت. شب هنگام در حالی که مدیانیان در درهٔ پایین اردو زده بودند، خداوند به جدعون فرمود: «برخیز و به اردوی دشمن حمله کن زیرا آنها را به دست تو تسلیم کردهام. اما اگر میترسی اول با خادمت فوره مخفیانه به اردوگاه آنها برو. در آنجا به سخنانی که ایشان میگویند گوش بده. وقتی سخنان آنها را بشنوی جرأت یافته، به ایشان حمله خواهی کرد!» پس جدعون فوره را با خود برداشت و مخفیانه به اردوگاه دشمن نزدیک شد. مدیانیان، عمالیقیها و سایر قبایل همسایه مانند مور و ملخ در وادی جمع شده بودند. شترهایشان مثل ریگ بیابان بیشمار بود. جدعون به کنار چادری خزید. در این موقع در داخل آن چادر مردی بیدار شده، خوابی را که دیده بود برای رفیقش چنین تعریف کرد: «در خواب دیدم که یک قرص نان جوین به میان اردوی ما غلطید و چنان به خیمهای برخورد نمود که آن را واژگون کرده، بر زمین پهن نمود.» رفیق او گفت: «تعبیر خواب تو این است که خدا ما را به دست جدعون پسر یوآش اسرائیلی تسلیم میکند و جدعون همهٔ مدیانیان و نیروهای متحدش را از دم شمشیر خواهد گذراند.» جدعون چون این خواب و تعبیرش را شنید خدا را شکر کرد. سپس به اردوگاه خود بازگشت و فریاد زد: «برخیزید! زیرا خداوند سپاه مدیان را به دست شما تسلیم میکند!» جدعون آن سیصد نفر را به سه دسته تقسیم کرد و به هر یک از افراد یک شیپور و یک کوزهٔ سفالی که مشعلی در آن قرار داشت، داد. بعد نقشهٔ خود را چنین شرح داد: «وقتی به کنار اردو رسیدیم به من نگاه کنید و هر کاری که من میکنم شما نیز بکنید. به محض اینکه من و همراهانم شیپورها را بنوازیم، شما هم در اطراف اردو شیپورهای خود را بنوازید و با صدای بلند فریاد بزنید: ما برای خداوند و جدعون میجنگیم!»
داوران 9:7-18 مژده برای عصر جدید (TPV)
در همان شب خداوند به جدعون فرمود: «برو و به اردوی مدیانیان حمله کن و من آنها را به دست تو مغلوب میکنم. امّا اگر میترسی که حمله کنی، اول با خادمت فوره، به اردوگاه مدیانیان برو و گوش بده که آنها چه میگویند و آن وقت دلیر میشوی و برای حمله جرأت پیدا میکنی.» پس جدعون همراه فوره به مرز اردوگاه دشمن رفتند. مدیانیان، عمالیقیان و قبایل بیابانی مانند دستهٔ بزرگی از ملخ در دشت جمع شده بودند و شتران بسیاری به فراوانی ریگهای ساحل دریا داشتند. وقتی جدعون به اردوگاه دشمن رسید، یکی از مردان به دوست خود خوابی را که دیده بود، بیان میکرد. گفت: «خواب دیدم که یک نان جو در اردوی مدیانیان افتاد، به چادر خورد، آن را واژگون کرد و چادر بر زمین افتاد.» رفیقش گفت: «خواب تو فقط یک تعبیر دارد. به این معنی که جدعون پسر یوآش اسرائیلی، با شمشیر میآید و خدا مدیانیان و تمام اردوگاه ما را به دست او خواهد سپرد.» وقتی جدعون خواب و تعبیر آن را شنید، به سجده افتاد و بعد به اردوی اسرائیل برگشت و به مردم گفت: «برخیزید که خداوند سپاه مدیانیان و متّحدان آنها را به دست ما داده است.» بعد جدعون آن سیصد نفر را به سه دسته تقسیم کرد. به دست هر کدام یک شیپور و یک کوزهٔ خالی داد. در داخل هر کوزه یک مشعل گذاشت. به آنها گفت: «وقتی به نزدیک اردوگاه دشمن رسیدیم به من نگاه کنید، هرچه من کردم شما هم بکنید. وقتی من شیپور را نواختم، همهٔ کسانیکه با من هستند شیپورهای خود را در اطراف اردوگاه بنوازند و فریاد بزنند: 'ما برای خداوند و برای جدعون جنگ میکنیم!'»
داوران 9:7-18 هزارۀ نو (NMV)
همان شب، خداوند به جِدعون گفت: «برخیز و به اردوگاه فرود شو، زیرا آن را به دست تو تسلیم کردهام. اما اگر از رفتن میترسی، با خادمت فورَه فرود شو. تو آنچه را ایشان میگویند خواهی شنید، و سپس دستانت نیرو گرفته، به اردوی ایشان فرود خواهی شد.» پس جِدعون با خادمش فورَه نزد سلاحدارانی که بیرون از اردوگاه دیدبانی میکردند، فرود آمد. مِدیان و عَمالیقیان و تمام اقوام شرق، بیشمار همچون ملخ، در دره پراکنده بودند، و شترهایشان همچون شنهای کنار ساحل کثیر و بیشمار بود. چون جِدعون بدانجا رسید، اینک مردی خواب خود را برای رفیقش نقل کرده، میگفت: «اینک خواب دیدم که هان، گردهای نان جو، غلتزنان به میان اردوگاه مِدیان داخل شد و به خیمه برخورد، و آن را چنان زد که افتاده، سرنگون شد و بر زمین پهن گردید.» رفیقش پاسخ داد: «این چیزی نیست مگر شمشیر جِدعون پسر یوآش، مرد اسرائیلی. خدا مِدیان و تمامی اردو را به دست او تسلیم کرده است.» چون جِدعون نقل خواب و تعبیرش را شنید، سَجده کرد و به اردوگاه اسرائیل بازگشته، گفت: «برخیزید، زیرا خداوند اردوی مِدیان را به دست شما تسلیم کرده است.» جِدعون آن سیصد مرد را به سه دسته تقسیم کرد، و در دست همگی آنان کَرِناها و سبوهای خالی نهاد و مشعلی در هر سبو گذاشت. و به آنها گفت: «بر من بنگرید و مانند من به عمل آورید. چون به کنار اردوگاه رسیدم، هر چه من میکنم، شما نیز بکنید. وقتی من و همۀ همراهانم کَرِناها را به صدا درآوردیم، شما نیز از تمام اطراف اردوگاه در کَرِناهایتان بدمید و فریاد برآورید: ”برای خداوند و برای جِدعون.“»