اِشعیا 1:21-16
اِشعیا 1:21-16 Persian Old Version (POV-FAS)
وحی درباره بیابان بحر: چنانکه گردباد در جنوب میآید، این نیز از بیابان از زمین هولناک میآید. رویای سخت برای من منکشف شده است، خیانت پیشه خیانت میکند و تاراج کننده تاراج مینماید. ای عیلام برآی وای مدیان محاصره نما. تمام ناله آن را ساکت گردانیدم. از این جهت کمر من از شدت درد پر شده است و درد زه مثل درد زنی که میزاید مرادرگرفته است. پیچ و تاب میخورم که نمی توانم بشنوم، مدهوش میشوم که نمی توانم ببینم. دل من میطپید و هیبت مرا ترسانید. او شب لذت مرابرایم به خوف مبدل ساخته است. سفره را مهیاساخته و فرش را گسترانیده به اکل و شرب مشغول میباشند. ای سروران برخیزید و سپرهارا روغن بمالید. زیرا خداوند به من چنین گفته است: «برو ودیده بان را قرار بده تا آنچه را که بیند اعلام نماید. و چون فوج سواران جفت جفت و فوج الاغان وفوج شتران را بیند آنگاه به دقت تمام توجه بنماید.» پس او مثل شیر صدا زد که «ای آقا من دائم در روز بر محرس ایستادهام و تمامی شب بردیده بانگاه خود برقرار میباشم. و اینک فوج مردان و سواران جفت جفت میآیند و او مزیدکرده، گفت: بابل افتاد افتاده است و تمامی تمثال های تراشیده خدایانش را بر زمین شکستهاند.» ای کوفته شده من وای محصول خرمن من آنچه از یهوه صبایوت خدای اسرائیل شنیدم به شما اعلام مینمایم. وحی درباره دومه: کسی از سعیر به من ندا میکند که «ای دیده بان از شب چه خبر؟ ای دیده بان از شب چه خبر؟» دیده بان میگوید که صبح میآید و شام نیز. اگر پرسیدن میخواهید بپرسید و بازگشت نموده، بیایید.» وحی درباره عرب: ای قافله های ددانیان در جنگل عرب منزل کنید. ای ساکنان زمین تیما تشنگان را به آب استقبال کنید و فراریان را به خوراک ایشان پذیره شوید. زیرا که ایشان از شمشیرها فرارمی کنند. از شمشیر برهنه و کمان زه شده و ازسختی جنگ. زانرو که خداوند به من گفته است بعد ازیکسال موافق سالهای مزدوران تمامی شوکت قیدار تلف خواهد شد.
اِشعیا 1:21-16 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
این پیام برای بابِل است: مهاجمی از سرزمین دهشت، مانند گردباد بیابانی، به سوی بابِل میآید. رؤیای ترسناکی میبینم، رویای خیانت و نابودی! ای لشکر عیلام حمله کن! ای لشکر ماد محاصره کن! خدا به نالهٔ قومهایی که زیر دست بابِل هستند پایان میدهد. با دیدن و شنیدن این چیزها مدهوش شدم و دردی چون درد زایمان همهٔ وجودم را فرا گرفت. میترسیدم و قلبم به شدت میتپید. آرزو میکردم هر چه زودتر شب فرا رسد، ولی آرامش شب نیز جای خود را به وحشت داده بود. در رؤیا دیدم فرشها پهن شده و سفره چیده شده است و عدهای مشغول خوردن و نوشیدنند. ناگهان فرمانی صادر میشود: «ای سرداران برخیزید و سپرهای خود را برای جنگ آماده سازید!» در این هنگام خداوند به من فرمود: «یک دیدبان تعیین کن تا هر چه را میبیند، خبر دهد. هنگامی که ببیند سواران جفتجفت بر الاغ و شتر میآیند باید دقت کند.» پس دیدبان را بالای حصار گذاشتم. یک روز او فریاد زد: «ای سرورم، روزها و شبها بر دیدبانگاه خود ایستاده دیدبانی کردهام. اینک فوج سواران را میبینم که جفتجفت میآیند!» در این هنگام، صدایی شنیدم که میگفت: «بابِل سقوط کرد! بابِل سقوط کرد! همهٔ بتهای بابِل خرد شدند و روی زمین افتادند!» ای قوم من اسرائیل، ای قومی که مانند گندم کوبیده و غربال شدهاید، به این خبر خوشی که از جانب خداوند لشکرهای آسمان، خدای اسرائیل، به شما اعلام کردم، گوش دهید. این پیام برای دومَه است: یک نفر از ادوم مرا صدا میزند: «ای دیدبان، از شب چه خبر؟ چقدر مانده شب تمام شود؟» من جواب میدهم: «بهزودی روز داوری شما فرا میرسد. به سوی خدا بازگشت کنید تا من خبر خوشی به شما دهم. او را بطلبید و دوباره بیایید و بپرسید.» این پیام برای عربستان است: ای مردم ددان که در بیابانهای عربستان اردو میزنید، به تشنگانی که نزد شما میآیند آب دهید؛ ای مردم تیما به فراریان خوراک دهید. اینها از شمشیر برهنه و کمان کشیده و از جنگِ سخت گریختهاند. خداوند به من گفت: «درست پس از یک سال قدرت و شوکت قبیلهٔ قیدار از بین خواهد رفت
اِشعیا 1:21-16 مژده برای عصر جدید (TPV)
این پیامی است برای بابل: بلایی مثل گردباد تند از آن سوی صحرا از سرزمینی مخوف خواهد آمد. من در رؤیا صحنههای ظالمانهای دیدهام. رؤیای خیانت و ویرانی دیدهام. ای ارتش عیلام حمله کنید، ای قشون مادها، شهرها را محاصره کنید. خداوند به ظلم و ستم بابل خاتمه خواهد داد. چیزی که من در رؤیا دیدم و شنیدم، مرا به وحشت انداخته و دردی مثل درد زنِ در حال زایمان، تمام وجودم را پر کرده است. سرگیجه گرفتهام و از ترس بر خود میلرزم. در انتظار غروب آفتاب بودم ولی آن هم برای من چیزی جز وحشت به همراه نیاورد. در رؤیا، ضیافتی را آماده دیدم. فرشهایی برای نشستن میهمانان پهن بود. همه میخورند و مینوشند. ناگهان فرمانی شنیده میشود: «افسران! سپرهای خود را آماده سازید!» آنگاه خداوند به من گفت: «برو یک نگهبان بگمار و به او بگو از هر آنچه میبیند، گزارش دهد. او باید با دقّت نگاه کند و ببیند که آیا مردان سوار بر اسب هستند؟ آیا در ستون دو نفره حرکت میکنند و یا مردان سوار بر الاغ یا شتر هستند؟» نگهبان فریاد میزند و میگوید: «آقایم، من در محل نگهبانی خود شب و روز مراقب بودهام.» ناگهان نگهبان خبر میدهد: «آنها آمدهاند! مردان سوار بر اسب در ستون دو، بابل سقوط کرد! تمام بُتهایی که میپرستید، خُرد شده و به اطراف زمین ریختهاند.» ای قوم من، ای اسرائیل، که مثل خرمن گندم کوبیده شدهای اکنون به تو خبر خوشی میدهم که من از خداوند متعال -خدای اسرائیل- شنیدهام! این پیامی است برای اَدوم: کسی از اَدوم مرا صدا میزند: «ای دیدهبان، شب کی به پایان میرسد؟ به من بگو آیا شب بزودی تمام میشود؟» در پاسخ میگویم: «صبح میآید، ولی دوباره شب خواهد شد. اگر باز هم سؤالی داری، بازگرد و بپرس.» این پیامی است برای قوم عرب: ای مردمان ددان، شما که کاروانهایتان در سرزمین خشک عربستان چادر زدهاند، به تشنگانی که نزد شما میآیند، آب بدهید. شما مردم سرزمین تیما، به پناهندگان غذا بدهید. مردم از دَم شمشیرهایی که برای کشتن آنها کشیده شده فرار میکنند و از تیرهایی که آمادهٔ نشانهگیری است و از تمام خطرهای جنگ میگریزند. آنگاه خداوند به من گفت: «دقیقاً تا یک سال دیگر، چیزی از عظمت قبایل قیدار باقی نخواهد ماند.
اِشعیا 1:21-16 هزارۀ نو (NMV)
وحی دربارۀ بیابانِ کنار دریا: چنانکه گردباد در سرزمین نِگِب سخت میوزد، او نیز از بیابان، از دیار وحشت، خواهد آمد. رؤیایی سخت بر من آشکار گشته است: خیانتپیشه خیانت میورزد و هلاککننده هلاک میکند. ای عیلامیان برآیید، و ای مادیان محاصره کنید! من به همۀ نالههایی که او سبب گردیده، پایان خواهم داد. از این رو کمرم از درد آکنده است، دردی همچون درد زن زائو مرا فرو گرفته است. از آنچه میشنوم مدهوش گشتهام، از آنچه میبینم پریشان شدهام. ذهن من مغشوش گشته، و از ترس به خود میلرزم. شبی که شوق آن داشتم، وحشت برایم به ارمغان آورده است. سفره را مهیا کرده و فرشها را گسترانیدهاند؛ و به خوردن و نوشیدن مشغولند. ای سرداران به پا خیزید! سپرها را روغن زنید! زیرا که خداوندگار به من چنین گفته است: «برو، دیدبانی بگمار تا آنچه را میبیند، اعلام کند. آنگاه که ارابهها را ببیند که اسبان جفت جفت آنها را میکِشند، و سواران را ببیند که بر الاغان و شتران میآیند، در آن هنگام هوشیار باشد، آری بسیار هوشیار باشد!» آنگاه دیدبان فریاد برآورْد: «ای سرورم، روزها بیوقفه بر دیدبانگاه ایستاده، و شبها یکسره بر جایگاه خود برقرار بودهام. هان این را بنگرید: ارابهرانی با جفتی اسب میآید.» و او در پاسخ گفت: «سقوط کرد! سقوط کرد! بابِل سقوط کرد! تمثالهای خدایانش را جملگی بر زمین افکنده و خُرد کردهاند!» ای قوم من که همچو خرمن کوبیده شدید، من آنچه را که از خداوند لشکرها شنیدهام، آنچه را که از خدای اسرائیل شنیدهام، بر شما اعلام میدارم. وحی دربارۀ دومَه: کسی از ’سِعیر‘ به من ندا میکند: «ای دیدبان، از شب چقدر باقی است؟ ای دیدبان، از شب چقدر باقی است؟» دیدبان پاسخ میدهد: «صبح میآید، اما شب نیز. و اگر میخواهید باز بپرسید، دیگر بار بازگشته، بپرسید.» وحی دربارۀ عربستان: ای کاروانهای ’دِدانیان‘ که در بوتهزارهای عربستان اُتراق میکنید، از برای تشنگان آب بیاورید؛ و ای ساکنان سرزمین ’تیما‘، با خوراک به دیدار آوارگان بروید. زیرا آنان از گزند شمشیر، از شمشیر برهنه گریختهاند؛ و از کمانِ کشیده، و از سختیِ جنگ. زیرا خداوند به من چنین گفته است: «در مدت یک سال، بر حسب سالهای کارگر روزمزد، تمامی جلال ’قیدار‘ زایل خواهد شد.