پیدایش 1:3-9

پیدایش 1:3-9 Persian Old Version (POV-FAS)

و مار از همه حیوانات صحرا که خداوندخدا ساخته بود، هشیارتر بود. و به زن گفت: «آیا خدا حقیقت گفته است که از همه درختان باغ نخورید؟» زن به مار گفت: «از میوه درختان باغ میخوریم، لکن از میوه درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید.» مار به زن گفت: «هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند درروزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود ومانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود.» و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست وبنظر خوشنما و درختی دلپذیر دانش افزا، پس ازمیوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و اوخورد. آنگاه چشمان هر دو ایشان باز شد وفهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند. و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ میخرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. و خداوند خدا آدم راندا درداد و گفت: «کجا هستی؟»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه پیدایش 3

پیدایش 1:3-9 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)

مار از همهٔ حیواناتی که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. روزی مار نزد زن آمده، به او گفت: «آیا حقیقت دارد که خدا شما را از خوردن میوهٔ تمام درختان باغ منع کرده است؟» زن در جواب گفت: «ما اجازه داریم از میوهٔ همهٔ درختان بخوریم، به‌جز میوهٔ درختی که در وسط باغ است. خدا فرموده است که از میوهٔ آن درخت نخوریم و حتی به آن دست نزنیم و گرنه می‌میریم.» مار گفت: «مطمئن باش نخواهید مُرد! بلکه خدا خوب می‌داند زمانی که از میوهٔ آن درخت بخورید، چشمان شما باز می‌شود و مانند خدا می‌شوید و می‌توانید خوب را از بد تشخیص دهید.» آن درخت در نظر زن، زیبا آمد و با خود اندیشید: «میوهٔ این درختِ دلپذیر، می‌تواند، خوش طعم باشد و به من دانایی ببخشد.» پس از میوهٔ درخت چید و خورد و به شوهرش هم که با او بود داد و او نیز خورد. آنگاه چشمانِ هر دو باز شد و ناگهان متوجۀ برهنگی خود شده، احساس شرم کردند. پس با برگهای درختِ انجیر پوششی برای خود درست کردند. عصر همان روز وقتی آدم و زنش، صدای یهوه خدا را که در باغ راه می‌رفت شنیدند، خود را لابلای درختان پنهان کردند. یهوه خدا آدم را ندا داد: «ای آدم، کجا هستی؟»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه پیدایش 3

پیدایش 1:3-9 مژده برای عصر جدید (TPV)

مار كه از تمام حیواناتی كه خداوند ساخته بود حیله‌گرتر بود، از زن‌ پرسید: «آیا واقعاً خدا به ‌شما گفته است که ‌از هیچ‌یک‌ از میوه‌های درختهای ‌باغ ‌نخورید؟» زن‌ جواب ‌داد: «ما اجازه ‌داریم‌ از میوهٔ تمام‌ درختهای ‌باغ ‌بخوریم‌ به ‌غیراز میوهٔ درختی كه‌ در وسط ‌باغ ‌است‌. خدا به ‌ما گفته است که ‌از میوهٔ آن ‌درخت ‌نخورید و حتّی آن را لمس‌ نكنید مبادا بمیرید.» مار جواب‌ داد: «این ‌درست ‌نیست‌. شما نخواهید مرد. خدا این ‌را گفت ‌زیرا می‌داند وقتی از آن ‌بخورید شما هم ‌مثل‌ او خواهید شد و خواهید دانست‌ چه‌ چیز خوب‌ و چه ‌چیز بد است‌.» زن‌ نگاه ‌كرد و دید آن ‌درخت‌ بسیار زیبا و میوهٔ آن‌ برای خوردن ‌خوب ‌است‌. همچنین‌ فكر كرد چقدر خوب‌ است‌ كه‌ دانا بشود. بنابراین‌ از میوهٔ آن ‌درخت‌ كند و خورد. همچنین ‌به ‌شوهر خود نیز داد و او هم‌ خورد. همین‌كه‌ آن ‌را خوردند به آنها دانشی داده‌ شد و فهمیدند كه ‌برهنه ‌هستند. پس ‌برگهای درخت‌ انجیر را به هم ‌دوخته ‌خود را با آن‌ پوشاندند. عصر آن‌ روز شنیدند خداوند در باغ‌ راه ‌می‌رود. پس ‌خود را پشت‌ درختان پنهان‌ كردند. امّا خداوند آدم‌ را صدا كرد و فرمود: «كجا هستی؟»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه پیدایش 3

پیدایش 1:3-9 هزارۀ نو (NMV)

و اما مار از همۀ وحوش صحرا که یهوه خدا ساخته بود، زیرکتر بود. او به زن گفت: «آیا خدا براستی گفته است که از هیچ‌یک از درختان باغ نخورید؟» زن به مار گفت: «از میوۀ درختان باغ می‌خوریم، اما خدا گفته است، ”از میوۀ درختی که در وسط باغ است مخورید و بدان دست مزنید، مبادا بمیرید.“» مار به زن گفت: «به‌یقین نخواهید مرد. بلکه خدا می‌داند روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز خواهد شد و همچون خدا شناسندۀ نیک و بد خواهید بود.» چون زن دید که آن درخت خوش‌خوراک است و چشم‌نواز، و درختی دلخواه برای افزودن دانش، پس از میوۀ آن گرفت و خورد، و به شوهر خویش نیز که با وی بود داد، و او خورد. آنگاه چشمان هر دوی آنها باز شد و دریافتند که عریانند؛ پس برگهای انجیر به هم دوخته، لُنگها برای خویشتن ساختند. و صدای یهوه خدا را شنیدند که در خنکی روز در باغ می‌خرامید، و آدم و زنش خود را از حضور یهوه خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. ولی یهوه خدا آدم را ندا در داده، گفت: «کجا هستی؟»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه پیدایش 3