اعمال 2:26-27

اعمال 2:26-27 Persian Old Version (POV-FAS)

که «ای اغریپاس پادشاه، سعادت خود را در این میدانم که امروز درحضور تو حجت بیاورم، درباره همه شکایتهایی که یهود از من میدارند. خصوص چون تو درهمه رسوم و مسایل یهود عالم هستی، پس از تومستدعی آنم که تحمل فرموده، مرا بشنوی. رفتار مرا از جوانی چونکه از ابتدا در میان قوم خود در اورشلیم بسر میبردم، تمامی یهودمی دانند و مرا از اول میشناسند هر گاه بخواهند شهادت دهند که به قانون پارساترین فرقه دین خود فریسی میبودم. والحال بهسبب امید آن وعدهای که خدا به اجداد ما داد، بر من ادعا میکنند. و حال آنکه دوازده سبط ماشبانهروز بجد و جهد عبادت میکنند محض امید تحصیل همین وعده که بجهت همین امید، ای اغریپاس پادشاه، یهود بر من ادعا میکنند. «شما چرا محال میپندارید که خدا مردگان را برخیزاند؟ من هم در خاطر خود میپنداشتم که به نام عیسی ناصری مخالفت بسیار کردن واجب است، چنانکه در اورشلیم هم کردم واز روسای کهنه قدرت یافته، بسیاری از مقدسین را در زندان حبس میکردم و چون ایشان را می کشتند، در فتوا شریک میبودم. و در همه کنایس بارها ایشان را زحمت رسانیده، مجبورمی ساختم که کفر گویند و بر ایشان به شدت دیوانه گشته تا شهرهای بعید تعاقب میکردم. در این میان هنگامی که با قدرت و اجازت ازروسای کهنه به دمشق میرفتم، در راه، ای پادشاه، در وقت ظهر نوری را از آسمان دیدم، درخشنده تر از خورشید که در دور من و رفقایم تابید. و چون همه بر زمین افتادیم، هاتفی راشنیدم که مرا به زبان عبرانی مخاطب ساخته، گفت: "ای شاول، شاول، چرا بر من جفا میکنی؟ تو را بر میخها لگد زدن دشوار است." من گفتم: "خداوندا تو کیستی؟" گفت: "من عیسی هستم که تو بر من جفا میکنی. و لیکن برخاسته، بر پابایست زیرا که بر تو ظاهر شدم تا تو را خادم وشاهد مقرر گردانم بر آن چیزهایی که مرا در آنهادیدهای و بر آنچه به تو در آن ظاهر خواهم شد. و تو را رهایی خواهم داد از قوم و از امت هایی که تو را به نزد آنها خواهم فرستاد، تا چشمان ایشان را باز کنی تا از ظلمت به سوی نور و ازقدرت شیطان بهجانب خدا برگردند تا آمرزش گناهان و میراثی در میان مقدسین بوسیله ایمانی که بر من است بیابند." آن وقتای اغریپاس پادشاه، رویای آسمانی را نافرمانی نورزیدم. بلکه نخست آنانی را که در دمشق بودند و در اورشلیم و درتمامی مرز و بوم یهودیه و امتها را نیز اعلام مینمودم که توبه کنند و به سوی خدا بازگشت نمایند و اعمال لایقه توبه را بهجا آورند. بهسبب همین امور یهود مرا در هیکل گرفته، قصد قتل من کردند. اما از خدا اعانت یافته، تا امروزباقی ماندم و خرد و بزرگ را اعلام مینمایم وحرفی نمی گویم، جز آنچه انبیا و موسی گفتند که میبایست واقع شود، که مسیح میبایست زحمت بیند و نوبر قیامت مردگان گشته، قوم وامتها را به نور اعلام نماید.» چون او بدین سخنان، حجت خود رامی آورد، فستوس به آواز بلند گفت: «ای پولس دیوانه هستی! کثرت علم تو را دیوانه کرده است!» گفت: «ای فستوس گرامی، دیوانه نیستم بلکه سخنان راستی و هوشیاری را میگویم. زیراپادشاهی که در حضور او به دلیری سخن میگویم، از این امور مطلع است، چونکه مرا یقین است که هیچیک از این مقدمات بر او مخفی نیست، زیرا که این امور در خلوت واقع نشد. ای اغریپاس پادشاه، آیا به انبیا ایمان آوردهای؟ میدانم که ایمان داری!»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه اعمال 26

اعمال 2:26-27 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)

«ای اگریپاس پادشاه، برای من باعث افتخار است که بتوانم در حضور شما به اتهاماتی که از طرف یهودیان بر من وارد شده است جواب دهم و از خود دفاع کنم. مخصوصاً که می‌دانم شما با قوانین و آداب و رسوم یهود آشنا هستید، پس تمنا دارم با شکیبایی به عرایضم توجه بفرمایید: «همان‌طور که یهودیان می‌دانند، من از کودکی در دین یهود آموزش دقیقی دیدم، اول در شهر خود طرسوس و بعد در اورشلیم، و مطابق آن هم زندگی کرده‌ام. اگر ایشان بخواهند، می‌توانند سخنانم را تصدیق کنند که من همیشه یک فریسی خیلی جدی بوده و از قوانین و آداب و رسوم یهود اطاعت کرده‌ام. ولی این همه تهمت که به من می‌زنند به این علّت است که من در انتظار انجام آن وعده‌ای می‌باشم که خدا به اجداد ما داده است. تمام دوازده قبیلهٔ اسرائیل نیز شبانه روز تلاش می‌کنند تا به همین امیدی برسند که من دارم، همین امیدی که، ای پادشاه، یهودیان آن را در من محکوم می‌کنند. چرا باید برای شما ای حاضرین باور نکردنی باشد که خدا می‌تواند مردگان را زنده کند؟ «من هم زمانی معتقد بودم که باید پیروان عیسای ناصری را آزار داد. از این جهت، به دستور سران کاهنان، مسیحیان زیادی را در اورشلیم زندانی کردم. وقتی به مرگ محکوم می‌شدند، من نیز به ضد ایشان رأی موافق می‌دادم. در همهٔ کنیسه‌ها بارها مسیحیان را با زجر و شکنجه وادار می‌کردم به مسیح کفر بگویند. شدت مخالفت من به قدری زیاد بود که حتی تا شهرهای دور دست نیز آنان را تعقیب می‌کردم. «یک روز، در یکی از چنین مأموریت‌هایی، به سوی دمشق می‌رفتم و اختیارات تام و دستورهای کاهنان اعظم را نیز در دست داشتم. در بین راه نزدیک ظهر، ای پادشاه، از آسمان نور خیره‌کننده‌ای گرداگرد من و همراهانم تابید، نوری که از خورشید نیز درخشانتر بود. وقتی همهٔ ما بر زمین افتادیم، صدایی شنیدم که به زبان عبری به من می‌گفت: ”شائول! شائول! چرا به من جفا می‌کنی؟ لگد زدن به سُکها برایت دشوار است.“ «پرسیدم: ”خداوندا تو کیستی؟“ «خداوند فرمود: ”من عیسی هستم، همان که تو به او جفا می‌رسانی. حال، برخیز! چون به تو ظاهر شده‌ام تا تو را انتخاب کنم که خدمتگزار و شاهد من باشی. تو باید واقعهٔ امروز و اموری را که در آینده به تو نشان خواهم داد، به مردم اعلام کنی. و من از تو در برابر قوم خود و قومهای بیگانه حمایت خواهم کرد. بله، می‌خواهم تو را نزد غیریهودیان بفرستم، تا چشمانشان را باز کنی، تا از گناه دست کشیده، و از ظلمت شیطان بیرون آیند، و در نور خدا زندگی کنند. و من گناهان ایشان را خواهم بخشید و آنان را به خاطر ایمانی که به من دارند، در برکات مقدّسین سهیم خواهم ساخت.“ «بنابراین، ای اگریپاس پادشاه، من از آن رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم. پس نخست به یهودیان در دمشق، اورشلیم و سرتاسر یهودیه و بعد به غیریهودیان اعلام کردم که توبه نموده، به سوی خدا بازگشت کنند و با اعمال خود نشان دهند که واقعاً توبه کرده‌اند. به خاطر همین موضوع، یهودیان در معبد مرا دستگیر کردند و کوشیدند مرا بکشند. اما به یاری خدا و تحت حمایت او، تا امروز زنده مانده‌ام تا این حقایق را برای همه، چه کوچک و چه بزرگ، بیان کنم. پیغام من همان است که انبیای یهود و موسی به مردم تعلیم می‌دادند، که مسیح می‌بایست درد و رنج بکشد و اولین کسی باشد که پس از مرگ زنده شود تا به این وسیله، به زندگی یهود و غیریهود روشنایی بخشد.» ناگهان فستوس فریاد زد: «پولس تو دیوانه‌ای! مطالعۀ بسیار مغز تو را خراب کرده است!» اما پولس جواب داد: «عالیجناب فستوس، من دیوانه نیستم. آنچه می‌گویم عین حقیقت است. خود پادشاه نیز این امور را می‌دانند. من بسیار روشن و واضح سخن می‌گویم، چون خاطرجمع هستم که پادشاه با تمام این رویدادها آشنایی دارند، زیرا هیچ‌یک از آنها در خفا اتفاق نیفتاده است. ای اگریپاس پادشاه، آیا به انبیای یهود ایمان دارید؟ می‌دانم که دارید…»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه اعمال 26

اعمال 2:26-27 مژده برای عصر جدید (TPV)

«ای اغریپاس پادشاه، برای من كمال خوشوقتی است كه امروز در پیشگاه آن حضرت در خصوص شكایاتی كه یهودیان از من دارند به دفاع برمی‌‌خیزم. و بیشتر از این خوشوقتم كه آن ‌جناب به همهٔ آداب و رسوم یهودیان و اختلافات بین آنان آشنایی كامل دارید. تمنّا دارم لطف فرموده به عرایض بنده توجّه نمایید. «همهٔ یهودیان به خوبی می‌دانند كه جوانی من چگونه گذشته است و می‌دانند كه از همان ابتدا چگونه در بین ملّت خودم و در اورشلیم زندگی كردم. آنان مرا از اول می‌شناختند و اگر بخواهند می‌توانند آن را تصدیق كنند. آنها می‌دانند كه من عمری را در فریسی‌گری یعنی پیروی از دقیقترین فرقه‌های دین خود گذرانده‌ام. و حالا به‌خاطر امید به آن وعده‌ای كه خدا به نیاکان ما داده است محاكمه می‌شوم. این همان وعده‌ای است كه دوازده طایفهٔ ما امید دارند كه روزی انجام آن را ببینند و از صمیم قلب شب و روز عبادت می‌کنند. آری، به‌خاطر همین امید است كه یهودیان از من شكایت کرده‌اند. ای پادشاه، چرا به نظر آن جناب محال می‌آید كه خدا مردگان را زنده گرداند؟ «خود من روزی این را وظیفهٔ خود می‌دانستم كه به هر وسیله‌ای با عیسای ناصری مخالفت نمایم. و در اورشلیم همین كار را كردم و با اختیاراتی كه از سران كاهنان گرفتم، بسیاری از مقدّسان را به زندان انداختم و وقتی آنان را می‌كشتند برضدشان رأی می‌دادم. مدّت مدیدی ایشان را در كنیسه‌ها می‌زدم و سعی می‌كردم آنان را به انكار ایمانشان مجبور سازم. خشم و غضب من به جایی رسید كه تا شهرهای دوردست آنها را تعقیب می‌كردم و آزار می‌رساندم. «در چنین حالی با داشتن اختیارات تامّ و دستوراتی از جانب سران كاهنان به دمشق می‌رفتم كه در هنگام ظهر در بین راه، ای پادشاه، نوری از آسمان روشنتر از نور خورشید به دور من و همسفرانم تابید. همگی به زمین افتادیم. بعد من صدایی شنیدم كه به زبان عبری به من می‌گفت 'ای شائول، ای شائول، چرا بر من جفا می‌كنی؟ بر میخها لگد‌زدن كار آسانی نیست.' پرسیدم: 'خداوندا تو كیستی؟' خداوند گفت: 'من همان عیسایی هستم كه تو به من جفا می‌رسانی. بلند شو و روی پای خود بایست. من به تو ظاهر شدم تا تو را به خدمت خود منصوب كنم. تو باید دربارهٔ آنچه امروز دیده‌ای و آنچه در آینده خواهی دید شهادت دهی. من تو را از دست این قوم و نیز از دست ملّتهای بیگانه كه تو را نزد آنان می‌فرستم خواهم رهانید. تو را می‌فرستم تا چشمهای آنان را باز كنی و ایشان را از تاریكی به روشنایی و از قلمرو شیطان به سوی خدا بازگردانی تا از راه ایمان به من، گناهانشان آمرزیده شود و در بین مقدّسین خدا سهمی داشته باشند.' «بنابراین ای اغریپاس پادشاه، من نسبت به رؤیای آسمانی نافرمانی نكردم، بلكه اول به یهودیان ساكن دمشق و اورشلیم و سرتاسر یهودیه و سپس در میان ملل غیر یهود اعلام می‌كردم كه باید توبه كنند و به‌ سوی خدا برگردند و طوری زندگی كنند كه شایستهٔ این توبه باشد. به همین دلیل یهودیان مرا در معبد بزرگ گرفتند و می‌خواستند مرا بكشند. امّا به یاری پروردگار امروز در اینجا ایستاده‌ام و به همه، به كوچک و بزرگ، شهادت می‌دهم و چیزی جز آنچه انبیا و موسی از پیش خبر داده‌اند به زبان نمی‌آورم، یعنی مسیح باید متحمّل درد و رنج شود و نخستین كسی باشد كه پس از مرگ زنده می‌شود تا طلوع نور را به این قوم و ملل دیگر اعلام فرماید.» وقتی دفاع پولس به اینجا رسید، فستوس فریاد زد: «ای پولس، عقلت را از دست داده‌ای! زیادی علم تو را دیوانه كرده است.» پولس پاسخ داد: «خیر عالیجناب فستوس، دیوانه نیستم، بلكه در كمال هشیاری عین حقیقت را بیان می‌كنم. پادشاه از این چیزها اطّلاع دارند و من می‌توانم آزادانه پیش آن ‌جناب صحبت كنم. فكر نمی‌كنم در این باره چیزی از نظر ایشان دور مانده باشد، زیرا هیچ‌یک از آنها در خفا صورت نگرفته است. ای اغریپاس پادشاه، آیا شما به انبیا عقیده دارید؟ می‌دانم كه عقیده دارید.»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه اعمال 26

اعمال 2:26-27 هزارۀ نو (NMV)

«ای آگْریپاسِ پادشاه، خود را بس نیکبخت می‌شمارم که امروز در حضور شما ایستاده، در مقابل همۀ شکایات یهودیان از خود دفاع کنم. بخصوص اینکه می‌دانم شما با آداب و رسوم یهود و اختلافاتِ میان ایشان کاملاً آشنایید. حال، استدعا دارم صبورانه به عرایضم گوش فرا دهید. «یهودیان جملگی زندگی مرا از آغاز جوانی‌ام می‌دانند، از همان ابتدا که در میان قوم خود و در اورشلیم زندگی می‌کردم. آنها از دیرباز آگاهند و اگر بخواهند، می‌توانند شهادت دهند که من به عنوان یک فَریسی، از سختگیرترین فرقۀ دینمان پیروی می‌کردم. و امروز به‌خاطر امید به آنچه خدا به پدران ما وعده داده است، محاکمه می‌شوم. این همان وعده‌ای است که دوازده قبیلۀ ما از صمیم دل، شب و روز به امید دستیابی به آن عبادت می‌کنند. آری، ای پادشاه، در خصوص همین امید است که یهودیان مرا متهم می‌کنند. چرا باید برای شما ای حاضرین باور نکردنی باشد که خدا مردگان را برخیزانَد؟ «مرا نیز یقین بود که می‌بایست از انجام هیچ کاری در مخالفت با نام عیسای ناصری کوتاهی نورزم. و این درست همان کاری بود که در اورشلیم می‌کردم. با دریافت مجوز از سران کاهنان، مقدسینِ بسیار را به زندان می‌افکندم، و چون به مرگ محکوم می‌شدند، علیه آنها رأی می‌دادم. بارها در پی مجازات ایشان، از کنیسه‌ای به کنیسۀ دیگر می‌رفتم و می‌کوشیدم به کفرگویی وادارشان کنم. شدّت خشم من نسبت به آنها چنان بود که حتی تا شهرهای اجنبیان تعقیبشان می‌کردم. «در یکی از این سفرها، با حکم و اختیارات کامل از جانب سران کاهنان، عازم دمشق بودم. هنگام نیمروز، ای پادشاه، در بین راه ناگهان نوری درخشانتر از نور خورشید از آسمان گِرد من و همراهانم تابید. همگی به زمین افتادیم، و من صدایی شنیدم که به زبان عبرانیان به من می‌گفت: ”شائول، شائول، چرا مرا آزار می‌رسانی؟ تو را لگد زدن به سُکها کاری دشوار است!“ «پرسیدم: ”خداوندا، تو کیستی؟“ «خداوند گفت: ”من همان عیسی هستم که تو بدو آزار می‌رسانی. برخیز و بر پای خود بایست. من به تو ظاهر شده‌ام تا تو را خادم و شاهد خود گردانم، تا بر آنچه در آن مرا دیده‌ای و بر آنچه در آن به تو ظاهر خواهم شد، شهادت دهی. من تو را رهایی خواهم بخشید از دست قوم خودت و از دست غیریهودیانی که تو را نزدشان می‌فرستم تا چشمانشان را بگشایی، تا از تاریکی به نور، و از قدرت شیطان به سوی خدا بازگردند، تا آمرزش گناهان یافته، در میان کسانی که با ایمان به من مقدّس شده‌اند، نصیبی بیابند.“ «پس در آن وقت، ای آگْریپاسِ پادشاه، از رؤیای آسمانی سرپیچی نکردم. بلکه نخست در میان دمشقیان، سپس در اورشلیم و تمامی سرزمین یهودیه، و نیز در میان غیریهودیان به اعلام این پیام پرداختم که باید توبه کنند و به سوی خدا بازگردند و کرداری شایستۀ توبه داشته باشند. از همین سبب بود که یهودیان مرا در معبد گرفتار کردند و در صدد کشتنم برآمدند. امّا تا به امروز، خدا مرا یاری کرده و اکنون اینجا ایستاده‌ام و به همه، از خُرد و بزرگ، شهادت می‌دهم. آنچه می‌گویم چیزی نیست جز آنچه پیامبران و موسی گفتند که می‌بایست واقع شود: اینکه مسیح باید رنج ببیند و نخستین کسی باشد که از میان مردگان برمی‌خیزد، تا روشنایی را به این قوم و دیگر قومها اعلام کند.» چون پولس با این سخنان از خود دفاع می‌کرد، فِستوس فریاد زد: «پولس، عقل خود را از دست داده‌ای! دانشِ بسیار، تو را دیوانه کرده است.» پولس پاسخ داد: «دیوانه نیستم، عالیجناب فِستوس، بلکه در کمال هوشیاری عین حقیقت را بیان می‌کنم. پادشاه خود از این امور آگاهند و من نیز بی‌پرده با ایشان سخن می‌گویم، زیرا یقین دارم هیچ‌یک از اینها از نظرشان دور نمانده است، چون چیزی نبوده که در خلوت روی داده باشد. ای آگْریپاسِ پادشاه، آیا به پیامبران اعتقاد دارید؟ می‌دانم که دارید.»

به اشتراک گذاشتن
مطالعه اعمال 26