اعمال 1:24-26
اعمال 1:24-26 Persian Old Version (POV-FAS)
و بعد از پنج روز، حنانیای رئیس کهنه با مشایخ و خطیبی ترتلس نام رسیدندو شکایت از پولس نزد والی آوردند. و چون اورا احضار فرمود، ترتلس آغاز ادعا نموده، گفت: چون از وجود تو در آسایش کامل هستیم واحسانات عظیمه از تدابیر تو بدین قوم رسیده است، ای فیلکس گرامی، در هر جا و در هروقت این را در کمال شکرگذاری میپذیریم. ولیکن تا تو را زیاده مصدع نشوم، مستدعی هستم که از راه نوازش مختصر عرض ما را بشنوی. زیرا که این شخص را مفسد و فتنه انگیز یافتهایم در میان همه یهودیان ساکن ربع مسکون و ازپیشوایان بدعت نصاری. و چون او خواست هیکل را ملوث سازد، او را گرفته، اراده داشتیم که به قانون شریعت خود بر او داوری نماییم. ولی لیسیاس مین باشی آمده، او را به زور بسیار ازدستهای ما بیرون آورد، و فرمود تا مدعیانش نزد تو حاضر شوند؛ و از او بعد از امتحان میتوانی دانست حقیقت همه این اموری که ما براو ادعا میکنیم.» و یهودیان نیز با او متفق شده گفتند که چنین است. چون والی به پولس اشاره نمود که سخن بگوید، او جواب داد: «از آن رو که میدانم سالهای بسیار است که تو حاکم این قوم میباشی، به خشنودی وافر حجت درباره خود میآورم. زیرا تو میتوانی دانست که زیاده از دوازده روز نیست که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، و مرا نیافتند که در هیکل با کسی مباحثه کنم ونه در کنایس یا شهرکه خلق را به شورش آورم. و هم آنچه الان بر من ادعا میکنند، نمی تواننداثبات نمایند. لیکن این را نزد تو اقرار میکنم که به طریقتی که بدعت میگویند، خدای پدران را عبادت میکنم و به آنچه در تورات و انبیامکتوب است معتقدم، و به خدا امیدوارم چنانکه ایشان نیز قبول دارند که قیامت مردگان ازعادلان و ظالمان نیز خواهد شد. و خود را دراین امر ریاضت میدهم تا پیوسته ضمیر خود رابه سوی خدا و مردم بیلغزش نگاه دارم. و بعداز سالهای بسیار آمدم تا صدقات و هدایا برای قوم خود بیاورم. و در این امور چند نفر ازیهودیان آسیا مرا در هیکل مطهر یافتند بدون هنگامه یا شورشی. و ایشان میبایست نیز دراینجا نزد تو حاضر شوند تا اگر حرفی بر من دارندادعا کنند. یا اینان خود بگویند اگر گناهی ازمن یافتند وقتی که در حضور اهل شورا ایستاده بودم، مگر آن یک سخن که در میان ایشان ایستاده، بدان ندا کردم که درباره قیامت مردگان ازمن امروز پیش شما بازپرس میشود.» آنگاه فیلکس چون از طریقت نیکوترآگاهی داشت، امر ایشان را تاخیر انداخته، گفت: «چون لیسیاس مین باشی آید، حقیقت امر شما را دریافت خواهم کرد.» پس یوزباشی را فرمان داد تا پولس را نگاه دارد و او را آزادی دهد واحدی از خویشانش را از خدمت و ملاقات اومنع نکند. و بعد از روزی چند فیلکس با زوجه خود درسلا که زنی یهودی بود، آمده پولس راطلبیده، سخن او را درباره ایمان مسیح شنید. وچون او درباره عدالت و پرهیزکاری وداوری آینده خطاب میکرد، فیلکس ترسان گشته، جواب داد که «الحال برو چون فرصت کنم تو راباز خواهم خواند.» و نیز امید میداشت که پولس او را نقدی بدهد تا او را آزاد سازد و از این جهت مکرر وی را خواسته، با او گفتگو میکرد.
اعمال 1:24-26 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
پنج روز بعد، حنانیا کاهن اعظم با عدهای از مشایخ یهود و یک وکیل دعاوی به نام تِرْتولوس، به قیصریه آمد تا شکایت خود را از پولس تقدیم دادگاه کند. وقتی پولس را به داخل فرا خواندند، تِرتولوس شکایت خود را به این شرح در پیشگاه فِلیکْس مطرح ساخت: «عالیجناب فرماندار، مدت زیادی است که ما یهودیان، در دورۀ حکومت شما از صلح و آرامش بهرهمند بودهایم، و در اثر دوراندیشی شما، اصلاحاتی در این ملت پدید آمده است. به خاطر همۀ اینها، از شما بیاندازه سپاسگزاریم. برای اینکه سر شما را درد نیاورم، اجازه میخواهم به طور خلاصه اتّهامات این متّهم را به عرض برسانم. او شخصی فتنهانگیز است که دائم یهودیان را در سرتاسر جهان به شورش و یاغیگری بر ضد دولت روم تحریک میکند؛ و سردستهٔ فرقهای است به نام ”ناصریها“. ما زمانی او را گرفتیم که قصد داشت معبد را نجس سازد. میخواستیم او را مطابق شریعت خود محاکمه کنیم، ولی لیسیاس، فرماندهٔ هنگ آمد و به زور او را از چنگ ما خارج ساخت، و به مدّعیان او دستور داد تا به حضور شما بیایند. خود شما میتوانید از او بازجویی کنید تا به صحت این اتهامات پی ببرید.» بقیه یهودیان نیز گفتههای او را تأیید کردند. سپس نوبت به پولس رسید. فرماندار به او اشاره کرد تا برخیزد و از خود دفاع کند. پولس گفت: «جناب فرماندار، میدانم که سالهای سال است که شما در مقام قضاوت، به مسائل یهود رسیدگی میکنید. این امر به من قوت قلب میدهد تا آزادانه از خود دفاع کنم. شما خیلی سریع میتوانید تحقیق کنید و پی ببرید که من فقط دوازده روز پیش وارد اورشلیم شدم تا در معبد عبادت کنم. آنگاه معلوم خواهد شد که من هرگز نه در معبد آشوب به راه انداختهام و نه در کنیسه و نه در شهر، و مطمئن هستم که ایشان نمیتوانند اتهاماتی را که به من میزنند، ثابت کنند. «ولی به یک مورد اعتراف میکنم. من به ”طریقت“، همان راه نجات که به قول ایشان یک فرقۀ انحرافی است، ایمان دارم. من مانند اجدادم خدا را خدمت میکنم و به شریعت یهود و نوشتههای پیامبران یهود ایمان دارم. «من مانند خود این آقایان، ایمان دارم که هم برای نیکان و هم برای بدان روز قیامت در پیش است. به همین دلیل با تمام تواناییام میکوشم در حضور خدا و انسان با وجدانی پاک زندگی کنم. «من پس از سالها دوری با مقداری هدایا برای کمک به قوم خود و انجام مراسم قربانی به اورشلیم بازگشتم. متهمکنندگان من وقتی مشغول انجام آیین تطهیر بودم، مرا در معبد دیدند. نه دار و دستهای همراهم بود، و نه جار و جنجالی به راه انداخته بودم! اما چند یهودی از ایالت آسیا در آنجا بودند، که ایشان نیز میبایست در اینجا حضور مییافتند تا اگر شکایتی از من داشتند، مطرح میکردند. حال، از این آقایانی که اینجا هستند بپرسید که شورای ایشان، چه خطایی در من دیده است؟ بهجز اینکه با صدای بلند در حضور ایشان گفتم: ”به خاطر ایمان به قیامت مردگان است که امروز در پیشگاه شما محاکمه میشوم!“» فلیکس که از «طریقت» بهخوبی آگاهی داشت، محاکمه را به تعویق انداخت و گفت: «منتظر باشید تا لیسیاس، فرماندهٔ پادگان بیاید. آنگاه به شکایت شما رسیدگی خواهم کرد.» سپس، دستور داد پولس را زندانی کنند ولی به افسر مسئول سفارش کرد که با او خوشرفتاری نمایند تا از هر جهت راحت باشد و بگذارند دوستانش به ملاقات او بیایند و احتیاجاتش را تأمین کنند. چند روز بعد، فلیکس با همسر خود، دروسیلا که یهودی بود، آمد و پولس را احضار کرد. وقتی پولس دربارهٔ ایمان به عیسی مسیح سخن میگفت، هر دو با دقت گوش میدادند. اما وقتی از عدالت و خویشتنداری و داوریِ آینده سخن به میان آورد، فلیکس وحشت کرد و به پولس گفت: «فعلاً بس است! هر وقت مناسب تشخیص دادم، به دنبالت خواهم فرستاد.» در ضمن، فلیکس امید داشت پولس رشوهای به او بدهد تا آزادش کند؛ پس وقت و بیوقت به دنبال او میفرستاد و با او صحبت میکرد.
اعمال 1:24-26 مژده برای عصر جدید (TPV)
بعد از پنج روز حنانیا كاهن اعظم به اتّفاق چند نفر از مشایخ و یک وكیل دعاوی به نام تِرتُلُس به قیصریه رسیدند و شكایت خود را علیه پولس به اطلاع فرماندار رسانیدند. وقتی پولس را احضار كردند تِرتُلُس شكایت خود را اینطور شروع كرد: «ای فیلیكِس، حضرت اجل، با توجّه به اینكه در روزهای زمامداری شما و در سایهٔ اقدامات ارزندهای كه برای بهبود وضع ملّت ما به عمل آوردهاید، از نعمت امنیّت كامل برخوردار هستیم، وظیفهٔ خود میدانیم پیوسته و در هر جا سپاسگزاری عمیق خود را تقدیم آن جناب بنماییم. و امّا، برای اینكه زیاد مزاحم نشویم، تقاضا دارم با آن لطف همیشگی خودتان به عرایض مختصر ما توجّه فرمایید. به ما ثابت شده است كه این شخص یک آشوبگر فاسدی است كه در سراسر عالم میان همهٔ یهودیان اختلاف انداخته و سر دسته بدعتگذاران ناصری است و حتّی سعی میکرد معبد بزرگ پاک ما را آلوده گرداند. امّا ما او را دستگیر كردیم. [و میخواستیم، مطابق قانون خودمان محاكمه كنیم. ولی لیسیاس فرمانده آمد و با زور او را از دست ما گرفت و به مدّعیان او دستور داد به حضور شما بیایند.] اگر خود شما از او بازجویی نمایید، حقیقت ادّعای ما برایتان روشن خواهد شد.» یهودیان تمام حرفهای تِرتُلُس را در این باره تأیید كردند. وقتی فرماندار به پولس اشاره كرد او به این اتّهامات جواب داده گفت: «با اطّلاع از اینكه شما سالیان درازی است كه بر این ملّت دادگستری میکنید، با اطمینان خاطر در حضور شما از خود دفاع میکنم. حقیقت امر بر شما معلوم خواهد شد. از روزی كه من به زیارت اورشلیم رفته بودم، بیش از دوازده روز نمیگذرد و هیچکس مرا ندیده است كه در معبد بزرگ و یا در کنیسهها و یا در داخل شهر با کسی مباحثه كنم و یا مردم را به گرد خود جمع نمایم. برای اثبات اتّهاماتی كه علیه من میآورند، هیچگونه مدركی در دست ندارند. امّا در حضور شما اعتراف میکنم كه در پرستش خدای پدرانمان، طریقهای را كه آنان بدعت میخوانند پیروی مینمایم. من به هرچه در تورات و نوشتههای انبیا آمده است، اعتقاد دارم. من همان امیدی را به خدا دارم كه خود اینها دارند و آن این است كه هم برای نیكان و هم برای بدان قیامتی در پیش است. بنابراین با چنین امیدی، نهایت كوشش خود را میکنم كه در همهٔ احوال در برابر خدا و انسان وجدان آسودهای داشته باشم. «من پس از سالیان دراز به اورشلیم رفتم تا اعاناتی برای ملّت خود ببرم و قربانی بگذرانم. در معبد بزرگ پس از انجام مراسم تطهیر مشغول این كارها بودم، نه جمعیّتی به دور من جمع شده بود و نه اغتشاشی در كار بود كه چند تن از یهودیان استان آسیا مرا در آنجا دیدند و به نظر من ایشان هم باید در اینجا نزد شما حاضر شوند تا اگر از من شكایتی دارند، خودشان آن را اظهار نمایند، یا اینها بگویند كه وقتی در حضور شورا ایستاده بودم چه خطایی از من سر زده جز اینكه در میان آنان با صدای بلند گفتم: 'من بهخاطر ایمان و امید به رستاخیز مردگان در اینجا محاكمه میشوم.'» فیلیكِس كه خودش از این طریقه اطّلاع كاملی داشت، محاكمه را به تعویق انداخت و گفت: «من فتوای خود را موكول به آمدن سرهنگ لیسیاس میکنم.» و به یک سروان دستور داد، كه پولس را تحت نظر بگیرد و تا اندازهای او را آزاد بگذارد و مانع آمد و رفت دوستان او كه برای رفع احتیاجاتش میآمدند نشود. چند روز بعد فیلیكس با دروسله، همسر خود كه زنی یهودی بود، به آنجا آمد و دنبال پولس فرستاد و به سخنان پولس دربارهٔ ایمان به مسیح عیسی گوش داد. امّا وقتی دنبالهٔ سخن به نیكویی، پرهیزكاری و داوری آینده كشیده شد، فیلیكِس هراسان شد و اظهار داشت: «عجالتاً كافی است، هرگاه فرصت مناسبی دست دهد، باز هم دنبال تو میفرستم.» در عین حال از پولس توقّع پول داشت و به همین دلیل غالباً او را احضار میکرد و با او گفتوگو مینمود.
اعمال 1:24-26 هزارۀ نو (NMV)
پنج روز بعد، کاهن اعظم، حَنانیا، با چند تن از مشایخ و وکیلی تِرتولُس نام، شکایات خود را علیه پولس به حضور والی عرضه داشتند. چون پولس را احضار کردند، تِرتولُس شکایت خود را در حضور فِلیکْس چنین آغاز کرد: «عالیجناب، چون دیرزمانی است که در سایۀ شما از کمال صلح و آرامش برخورداریم و دوراندیشی شما موجب بهبود وضع این قوم شده است، وظیفۀ خود میدانیم در هر جا و هر زمان، مراتب قدردانی خود را معروض بداریم. امّا برای آنکه بیش از حد مُصَدِّع اوقات شما نشویم، استدعا داریم مورد لطف خود قرارمان داده، عرایض مختصرمان را بشنوید. «بر ما ثابت شده که این مرد، شخصی است فتنهانگیز که در میان یهودیانِ سراسر جهان شورش به پا میکند. همچنین از سرکردگان فرقۀ ناصری است. و حتی سعی بر آن داشته معبد را بیحرمت سازد؛ از این رو گرفتارش کردیم. [و خواستیم مطابق شریعت خود محاکمهاش کنیم امّا لیسیاسِ فرمانده آمد و او را بهزور از دست ما بیرون آورد، و به مدّعیان او دستور داد تا به حضور شما بیایند.] حال، اگر شما خود از او بازخواست کنید، حقیقتِ هرآنچه او را بدان متهم میکنیم، بر شما آشکار خواهد شد.» یهودیان نیز یکصدا گفتههای او را تأیید کردند. چون والی به پولس اشاره کرد که سخن بگوید، او چنین پاسخ داد: «میدانم سالیان درازی است که کار داوری بر این قوم را بر عهده دارید؛ پس با کمال خشنودی، دفاع خود را عرضه میدارم. شما خود میتوانید تحقیق کنید و دریابید که از زمانی که من برای عبادت به اورشلیم رفتم، دوازده روز بیشتر نمیگذرد، و در این مدت، مرا ندیدهاند که در معبد با کسی جرّ و بحث کنم یا اینکه در کنیسهها یا در شهر، مردم را بشورانم. آنها نمیتوانند اتهاماتی را که بر من میزنند، ثابت کنند. امّا نزد شما اعتراف میکنم که با پیروی از طریقتی که آنان بدعتش میخوانند، خدای پدرانمان را عبادت میکنم و به هرآنچه نیز که در تورات و کتب پیامبران نوشته شده، اعتقاد دارم. من هم مانند ایشان امید بر خدا دارم و معتقدم برای نیکان و بدان قیامتی در پیش است. از این رو، سخت میکوشم تا نسبت به خدا و مردم با وجدانی پاک زندگی کنم. «من پس از سالیانی دراز، به اورشلیم رفتم تا برای نیازمندانِ قوم خود هدایایی ببرم و قربانی تقدیم کنم. این را به جای میآوردم که مرا در حالی که تطهیر کرده بودم، در معبد یافتند. نه جمعیتی در میان بود و نه آشوبی. در آنجا چند یهودی از ایالت آسیا بودند که باید اینجا در مقابل شما حضور مییافتند تا اگر اتهامی علیه من دارند، بازگویند. و یا اینکه کسانی که اینجا هستند، بگویند وقتی در حضور شورا ایستاده بودم، چه جرمی در من یافتند، جز اینکه در میان آنان با صدای بلند گفتم: ”بهخاطر رستاخیز مردگان است که امروز در حضور شما محاکمه میشوم.“» آنگاه فِلیکْس که به خوبی با طریقت آشنایی داشت، محاکمه را به وقتی دیگر موکول کرد و گفت: «وقتی لیسیاسِ فرمانده بیاید، به مسئلۀ شما رسیدگی خواهم کرد.» سپس به افسر مسئول دستور داد تا پولس را تحتنظر بگیرد، ولی در ضمن آزادیهایی به او بدهد و مانع از این نشود که آشنایانش نیازهای او را برطرف کنند. چند روز بعد، فِلیکْس با همسرش دْروسیلا که یهودی بود، آمد و از پیِ پولس فرستاده، به سخنان او دربارۀ ایمان به مسیح گوش فرا داد. چون پولس سخن از پارسایی، پرهیزگاری و داوریِ آینده به میان آورد، فِلیکْس هراسان شد و گفت: «فعلاً کافی است! میتوانی بروی. در فرصتی دیگر باز تو را فرا خواهم خواند.» در ضمن، امیدوار بود پولس رشوهای به او بدهد. از این رو، بارها احضارش میکرد و با او سخن میگفت.