اعمال 13:16-15
اعمال 13:16-15 Persian Old Version (POV-FAS)
و در روز سبت از شهربیرون شده و به کنار رودخانه جایی که نماز می گذاردند، نشسته با زنانی که در آنجا جمع میشدند سخن راندیم. و زنی لیدیه نام، ارغوان فروش، که از شهر طیاتیرا و خداپرست بود، میشنید که خداوند دل او را گشود تا سخنان پولس را بشنود. و چون او و اهل خانهاش تعمید یافتند، خواهش نموده، گفت: «اگر شما رایقین است که به خداوند ایمان آوردم، به خانه من درآمده، بمانید.» و ما را الحاح نمود.
اعمال 13:16-15 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
در روز شَبّات، از شهر بیرون رفتیم و به کنار رودخانه رسیدیم، چون تصور میکردیم که در آنجا میتوانیم مکانی برای دعا بیابیم. پس به گفتگو با زنانی نشستیم که در آنجا گرد آمده بودند. یکی از این زنان لیدیه نام داشت. او فروشندهٔ پارچههای ارغوانی و اهل طیاتیرا و زنی خداپرست بود. همانطور که به پیام ما گوش میداد، خداوند دل او را گشود، به طوری که هر چه را که پولس میگفت، میپذیرفت. او با تمام اعضای خانوادهاش تعمید گرفت و خواهش کرد که میهمان او باشیم و گفت: «اگر اطمینان دارید که براستی به خداوند ایمان دارم، پس بیایید میهمان من باشید.» آنقدر اصرار نمود تا سرانجام قبول کردیم.
اعمال 13:16-15 مژده برای عصر جدید (TPV)
روز سبت از دروازهٔ شهر خارج شدیم و به كنار رودخانهای كه گمان میکردیم محل دعای یهودیان باشد رفتیم. در آنجا نشستیم و با زنانی كه جمع شده بودند، صحبت كردیم. یكی از شنوندگان ما زنی بود به نام لیدیه، كه پارچههای ارغوانی میفروخت. او از اهالی شهر طیاتیرا و زنی خداپرست بود. خداوند قلب او را باز كرد تا تعلیم پولس را بپذیرد و هنگامیکه او و خانوادهاش تعمید گرفتند، با خواهش و تمنّا به ما گفت: «اگر مرا نسبت به خداوند یک مؤمن حقیقی میدانید بیایید و در منزل من بمانید.» و آنقدر اصرار كرد، كه ما رفتیم.
اعمال 13:16-15 هزارۀ نو (NMV)
روز شَبّات از شهر خارج شدیم و به کنار رودخانه رفتیم، با این انتظار که در آنجا مکانی برای دعا وجود دارد. پس نشستیم و با زنانی که گرد آمده بودند، به گفتگو پرداختیم. در میان آنان زنی خداپرست از شهر تیاتیرا بود که به سخنان ما گوش فرا میداد. او لیدیه نام داشت و فروشندۀ پارچههای ارغوان بود. خداوند قلب او را گشود تا به پیام پولس گوش بسپارد. چون او با اهل خانهاش تعمید گرفت، با اصرار بسیار به ما گفت: «اگر یقین دارید که به خداوند ایمان آوردهام، بیایید و در خانۀ من بمانید.» سرانجام تسلیم درخواست او شدیم.