اعداد 1:16-30
اعداد 1:16-30 TPV
روزی قورح پسر یصهار نوه قهات، از طايفهٔ لاوی با داتان و ابیرام پسران الیاب و اون پسر فالت، که هر سه از طایفهٔ رئوبین بودند همدست شده علیه موسی شورش کردند. در این توطئه دویست و پنجاه نفر از رهبران شناخته شده هم که از طرف مردم انتخاب شده بودند، شرکت داشتند. آنها نزد موسی و هارون رفته گفتند: «شما از حد خود تجاوز کردهاید! همهٔ قوم اسرائیل متعلّق به خداوند میباشند و خداوند با همهٔ ماست. پس چرا شما خود را برتر از قوم خداوند میشمارید؟» وقتی موسی سخنان آنها را شنید به خاک افتاد و به قورح و همراهانش گفت: «فردا صبح خداوند به شما نشان میدهد که چه کسی به او تعلّق دارد و چه کسی مقدّس است و چه کسی را برگزیده است که به حضور او نزدیک شود. پس ای قورح، تو و همراهانت فردا صبح با منقلهای پر از آتش بیایید و در حضور خداوند در آنها بُخور دود کنید. آن وقت معلوم میشود که خداوند چه کسی را انتخاب کرده است. ای پسران لاوی، این شما هستید که حدّتان را نمیشناسید.» موسی به قورح و همراهانش گفت: «ای لاویان بشنوید. آیا به نظر شما این امر کوچک است که خدای اسرائیل شما را از بین تمام قوم اسرائیل برگزید و در خیمهٔ عبادت موظّف ساخت تا به او نزدیک شوید و برای خدمت به مردم آماده باشید؟ خداوند به تو و همهٔ لاویان این افتخار را بخشید و حال میخواهید کاهن هم باشید. شما با این کار، با خداوند مخالفت میکنید. گناه هارون چیست که شما از او شکایت میکنید؟» سپس موسی به داتان و ابیرام، پسران الیاب پیام فرستاد که بیایند، امّا آنها در جواب گفتند: «ما نمیآییم. آیا این کافی نبود که تو ما را از سرزمینی که در آن شیر و عسل جاری بود، بیرون آوردی تا در این بیابان از بین ببری و حالا میخواهی بر ما حکومت کنی؟ تو هنوز ما را به سرزمین حاصلخیزی نیاوردهای و یا مزارع و تاکستانهایی برای ملکیّت خودمان به ما ندادهای. تو ما را فریب میدهی؟ ما نمیآییم.» موسی خشمگین شد و به خداوند گفت: «قربانیهای ایشان را قبول مکن. من حتّی یک الاغ از آنها نگرفتهام و به هیچکدام آنها آسیبی نرساندهام.» موسی به قورح گفت: «تو و دویست و پنجاه نفر همراهانت فردا صبح به حضور خداوند بیایید. هارون هم میآید. هر کدام یک منقل بیاورید، بُخور در آن گذاشته و بر قربانگاه تقدیم کنید. هارون هم با منقل خود حاضر میشود.» پس همگی منقلهای خود را آورده آتش روشن کردند و بُخور بر آنها گذاشتند و با موسی و هارون نزد دروازهٔ ورودی خیمهٔ عبادت ایستادند. بعد قورح تمام قوم اسرائیل را برضد موسی و هارون تحریک نمود و همه را در برابر دروازهٔ خیمهٔ عبادت جمع کرد. ناگهان حضور پرشکوه خداوند بر تمام قوم اسرائیل ظاهر شد. خداوند به موسی و هارون فرمود: «از این مردم خود را جدا کنید، زیرا میخواهم همهٔ آنها را فوراً هلاک کنم.» امّا موسی و هارون به خاک افتادند و گفتند: «ای خدایی که سرچشمه زندگی هستی، آیا بهخاطر گناه یک نفر بر تمام قوم خشمگین میشوی؟» خداوند به موسی فرمود: «پس به قوم اسرائیل بگو که از چادرهای قورح و داتان و ابیرام دور شوند.» آنگاه موسی با رهبران قوم، به طرف چادر داتان و ابیرام رفتند و به مردم گفت: «خواهش میکنم که از اطراف چادرهای این مردان شریر دور شوید و به مال و چیزهاییکه متعلّق به ایشان است دست نزنید، مبادا بهخاطر گناهان آنها شما هم هلاک شوید.» پس آنها از اطراف چادرهای قورح و داتان و ابیرام دور شدند. داتان و ابیرام با زنان و فرزندان خود از چادر بیرون آمده جلوی در ایستادند. موسی گفت: «به این وسیله خواهید دانست که خداوند مرا فرستاده تا تمام این کارها را انجام بدهم و آنها را به ارادهٔ خود نکردهام. اگر این مردم به مرگ طبیعی یا در اثر تصادف و یا مریضی بمیرند، در آن صورت خداوند مرا نفرستاده است. امّا اگر خداوند چیز تازهای به عمل آورد، زمین باز شود و اینها را با همهٔ مال و داراییشان در خود فرو بَرَد و زنده به گور بروند، آن وقت میدانید که این مردان به خدا اهانت کردهاند.»