لوقا 1:3-31
لوقا 1:3-31 TPV
در پانزدهمین سال حكومت طیبریوس قیصر، وقتی پنطیوس پیلاطس فرماندار یهودیه و هیرودیس، حاكم استان جلیل و برادرش فیلیپُس، حاكم استانهای ایتوریه و نواحی ترخونیتس، و لیسانیوس حاكم آبلیه بود، یعنی در زمانیکه حنا و قیافا كاهنان اعظم بودند، كلام خدا در بیابان به یحیی پسر زكریا رسید. او به تمام نواحی اطراف رود اردن میرفت و اعلام میکرد كه مردم توبه كنند و برای آمرزش گناهان خود تعمید بگیرند. همچنانکه در كتاب اشعیای نبی آمده است: «شخصی در بیابان فریاد میزند: راهی برای خداوند آماده سازید، طریق او را راست نمایید. درّهها پر شوند، کوهها و تپّهها صاف گردند، کجیها راست خواهند شد راههای ناهموار هموار خواهند گشت و همهٔ آدمیان نجات خدا را خواهند دید.» انبوه مردم میآمدند تا از دست یحیای تعمید بگیرند. او به ایشان گفت: «ای مارها، چه كسی شما را آگاه ساخت تا از خشم و غضب آینده بگریزید؟ پس توبهٔ خود را با ثمراتی كه به بار میآورید، نشان دهید و پیش خود نگویید كه ما پدری مانند ابراهیم داریم. بدانید كه خدا قادر است از این سنگها فرزندانی برای ابراهیم بیافریند. تیشه بر ریشهٔ درختان گذاشته شده و هر درختی كه میوهٔ خوب به بار نیاورد، بریده و در آتش افكنده خواهد شد.» مردم از او پرسیدند: «پس تكلیف ما چیست؟» او پاسخ داد: «آن کسیکه دو پیراهن دارد، باید یكی از آنها را به کسیکه ندارد بدهد و هرکه خوراک دارد، باید همچنین كند.» باجگیران هم برای گرفتن تعمید آمدند و از او پرسیدند: «ای استاد، ما چه باید بكنیم؟» به ایشان گفت: «بیش از آنچه مقرّر شده مطالبه نكنید.» سپاهیان هم پرسیدند: «ما چه كنیم؟» به آنان گفت: «از كسی بزور پول نگیرید و تهمت ناروا نزنید و به حقوق خود قانع باشید.» مردم در انتظار به سر میبردند و از یكدیگر میپرسیدند كه آیا یحیی مسیح موعود است یا نه. امّا او چنین جواب داد: «من شما را با آب تعمید میدهم امّا كسی خواهد آمد كه از من تواناتر است و من لایق آن نیستم كه بند كفش او را باز كنم. او شما را با روحالقدس و آتش تعمید خواهد داد. او چنگال خود را در دست دارد تا خرمن خود را پاک كند و گندم را در انبار جمع نماید، امّا كاه را در آتشی خاموش نشدنی، خواهد سوزانید.» یحیی با راههای بسیار و گوناگون مردم را تشویق میکرد و به آنها بشارت میداد امّا هیرودیس، كه بر سر موضوع زن برادرش هیرودیا و خلافکاریهای دیگر خود مورد سرزنش یحیی واقع شده بود، با انداختن یحیی به زندان مرتكب كاری بدتر از همه شد. پس از آنكه همه تعمید گرفتند، عیسی نیز تعمید گرفت و به دعا مشغول بود كه آسمان گشوده شد و روحالقدس به صورت كبوتری بر او نازل شد و صدایی از آسمان آمد: «تو پسر عزیز من هستی. از تو خشنودم.» وقتی عیسی مأموریت خود را شروع كرد در حدود سی سال از عمرش گذشته بود و برحسب تصوّر مردم او پسر یوسف بود و یوسف پسر هالی، پسر مَتات، پسر لاوی، پسر مِلكی، پسر ینا، پسر یوسف، پسر مَتاتیا، پسر آموس، پسر ناحوم، پسر حِسلی، پسر نَجی، پسر مأت، پسر مَتاتیا، پسر شِمعی، پسر یوسف، پسر یهودا، پسر یوحنا، پسر ریسا، پسر زروبابل، پسر شالتیئیل، پسر نیری، پسر مِلكی، پسر اَدی، پسر قوسام، پسر ایلمودام، پسر عیر، پسر یوسی، پسر الیعزر، پسر یوریم، پسر مَتات، پسر لاوی، پسر شَمعون، پسر یهودا، پسر یوسف، پسر یونان، پسر ایلیاقیم، پسر مِلیا، پسر مینان، پسر مَتاتا، پسر ناتان، پسر داوود،