یوحنا 1:18-13
یوحنا 1:18-13 PCB
پس از پایان دعا، عیسی با شاگردانش به باغی از درختان زیتون واقع در آن سوی درهٔ قدرون رفت. یهودای خائن نیز آن محل را میشناخت، زیرا عیسی و شاگردانش بارها در آنجا گرد آمده بودند. پس یهودا به همراه سربازان و محافظین مخصوص معبد که کاهنان اعظم و فریسیان در اختیارش گذاشته بودند، با اسلحه و مشعلها و چراغها وارد باغ شدند. عیسی با اینکه میدانست چه در انتظار اوست، جلو رفت و از ایشان پرسید: «چه کسی را میخواهید؟» جواب دادند: «عیسای ناصری را!» عیسی فرمود: «من خودم هستم!» وقتی عیسی این را میگفت یهودا نیز آنجا ایستاده بود. به محض اینکه گفت من خودم هستم، همه عقبعقب رفتند و بر زمین افتادند. عیسی باز از ایشان پرسید: «چه کسی را میخواهید؟» باز جواب دادند: «عیسای ناصری را.» فرمود: «من که گفتم خودم هستم. اگر مرا میخواهید، بگذارید اینها بروند.» او چنین کرد تا آنچه قبلاً گفته بود به انجام برسد که: «هیچیک از کسانی را که به من بخشیدی، از دست ندادم.» در همین وقت، شمعون پطرس شمشیر خود را کشید و گوش راست خادم کاهن اعظم را برید. نام آن خادم مالخوس بود. عیسی به پطرس فرمود: «شمشیرت را غلاف کن. آیا جامی را که پدرم به من داده است، نباید بنوشم؟» آنگاه سربازان و فرماندهان و محافظین معبد یهود عیسی را گرفتند و دستهای او را بستند، و او را نخست نزد حنا، پدرزن قیافا که در آن سال کاهن اعظم بود، بردند.