نِحِمیا 1:2-5
نِحِمیا 1:2-5 Persian Old Version (POV-FAS)
و در ماه نیسان، در سال بیستم ارتحشستاپادشاه، واقع شد که شراب پیش وی بود ومن شراب را گرفته، به پادشاه دادم و قبل از آن من در حضورش ملول نبودم. و پادشاه مرا گفت: «روی تو چرا ملول است با آنکه بیمار نیستی؟ این غیر از ملالت دل، چیزی نیست.» پس من بینهایت ترسان شدم. و به پادشاه گفتم: «پادشاه تا به ابد زنده بماند، رویم چگونه ملول نباشد و حال آنکه شهری که موضع قبرهای پدرانم باشد، خراب است و دروازه هایش به آتش سوخته شده.» پادشاه مرا گفت: «چه چیز میطلبی؟» آنگاه نزد خدای آسمانها دعا نمودم و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و اگر بنده ات درحضورش التفات یابد، مرا به یهودا و شهرمقبره های پدرانم بفرستی تا آن را تعمیر نمایم.»
نِحِمیا 1:2-5 کتاب مقدس، ترجمۀ معاصر (PCB)
چهار ماه بعد، یک روز وقتی جام شراب را به دست اردشیر پادشاه میدادم، از من پرسید: «چرا اینقدر غمگینی؟ به نظر نمیرسد بیمار باشی، پس حتماً فکری تو را ناراحت کرده است.» (تا آن روز پادشاه هرگز مرا غمگین ندیده بود.) از این سؤال او بسیار ترسیدم، ولی در جواب گفتم: «پادشاه تا به ابد زنده بماند! وقتی شهری که اجدادم در آن دفن شدهاند، ویران شده و تمام دروازههایش سوخته، من چطور میتوانم غمگین نباشم؟» پادشاه پرسید: «درخواستت چیست؟» آنگاه به خدای آسمانها دعا کردم و بعد جواب دادم: «اگر پادشاه راضی باشند و اگر نظر لطف به من داشته باشند، مرا به سرزمین یهودا بفرستند تا شهر اجدادم را بازسازی کنم.»
نِحِمیا 1:2-5 مژده برای عصر جدید (TPV)
چهار ماه بعد در ماه نیسان، در سال بیستم سلطنت اردشیر شاهنشاه پارس، یک روز هنگامیکه اردشیر شاهنشاه در حال صرف غذا بود، من برایش شراب بردم. او قبل از آن هرگز مرا غمگین ندیده بود. پس شاهنشاه از من پرسید: «چرا چهرهٔ تو اندوهگین است؟ تو بیمار نیستی، بدون شک از اندوه بزرگی رنج میبری.» آنگاه هراسان شدم و پاسخ دادم: «شاهنشاه تا ابد زنده باد! چگونه چهرهام اندوهگین نباشد درحالیکه شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، ویران است و دروازههایش در آتش سوختهاند؟» شاهنشاه پرسید: «درخواست تو چیست؟» آنگاه به خدای آسمان دعا کردم. سپس به شاهنشاه گفتم: «اگر مورد لطف و خرسندی اعلیحضرت هستم و ایشان در نظر دارند درخواست مرا اجابت کنند، تقاضا دارم که مرا به سرزمین یهودا به شهری که آرامگاه نیاکان من در آن قرار دارد، بفرستند تا آن را بازسازی کنم.»
نِحِمیا 1:2-5 هزارۀ نو (NMV)
در ماه نیسان، از سال بیستمِ اردشیر شاه، آنگاه که شراب پیش وی بود، من شراب را برگرفته، به پادشاه دادم. پیش از آن هرگز در پیشگاه پادشاه، ملول حاضر نشده بودم. پس پادشاه از من پرسید: «چرا رویت چنین ملول است، حال آنکه بیمار نیستی؟ این چیزی جز ملالت دل نیست.» آنگاه بسیار هراسان شدم، و پادشاه را گفتم: «پادشاه تا ابد زنده بماند! رویم چگونه ملول نباشد، حال آنکه شهر مقبرۀ پدرانم ویران است و دروازههایش به آتش سوخته شده؟» پادشاه مرا گفت: «خواهش تو چیست؟» پس به خدای آسمانها دعا کردم، و به پادشاه گفتم: «اگر پادشاه را پسند آید و نظر لطف تو بر خدمتگزارت باشد، مرا به یهودا، به شهر مقبرۀ پدرانم، بفرست تا آن را بازسازی کنم.»